دانشنامه جامع عکاسی و تصویربرداری پزشکی بهترینهای جهان برای تمام ایرانی ها
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() در میان شش جزء اصلی دیزاین – خط ، شکل، فرم، بافت، الگو و رنگ – کدام یک قوی تر است؟ خط ! بدون خط شکلی وجود نخواهد داشت، بدون شکل و فرم بافتی به وجود نخواهد آمد، و بدون خط یا شکل، هیچ الگویی ایجاد نمی شود. یک خط ممکن است بلند یا کوتاه، نازک یا ضخیم باشد. می تواند شما را به دور یا به جلو هدایت کند. می تواند احساس آسایش، سختی، فعالیت، آرامش یا تهدید را القا کند. معانی احساسی خط را نمی توان نادیده گرفت. تصور بعضی از ما از یک خط نازک، نا توانی و بی ثباتی است، در حالی که بعضی دیگر آن را شهوت انگیز، جذاب و آسیب پذیر می دانند. ممکن است یک خط ضخیم برای بعضی حس قابلیت اعتماد و استواری داشته باشد، اما برای بعضی دیگر به معنی ناخوشی و سختی باشد. در طبیعت خطوط منحنی چیره هستند. باد، رودخانه ها، ساحل دریا، تپه ماهورها و تپه ها همگی از این نوع هستند. خطوط منحنی در نظر بیشتر مردم حس نرمی، لطافت، آرامش وآسایش را تداعی می کند. خطوط شکسته و تیز نیز در طبیعت حضور دارند، که بارزترین نمونه ی آن لبه ی کوه ها و قله های آن هاست. ضمنا این خطوط بخش زیادی از تاریخ را تشکیل داده اند؛ مانند جنگ ها که با تیر، چاقو، نیزه و شمشیر انجام می شده است. خطوط شکسته حس تیزی، خطرناکی، اجبار، هرج و مرج و تهدید را بر می انگیزند. حتی سرمایه گذار وال استریت نیز با هرج و مرجی که خطوط شکسته ایجاد می کند بسیار آشنا بوده است. خط مایل، احساس حرکت، فعالیت و سرعت را بر می انگیزد. این خط استوار و قطع است. یک دوچرخه سوار می داند که خط مایل به معنی زحمت بالا رفتن از سر بالایی و نشاط سرعت گرفتن در سرازیری است. خط مایل در یک ترکیب بندی، زندگی را جاری می کند. آگاهی از احساسات دقیق هر خط، امکان تقویت تاثیر عاطفی عکس ها را برای شما فراهم می کند. شک از قبل از تاریخ تا زمانه ی مدرن کنونی، انسان برای شناسایی اشیاء نیاز به دیدن شکل آن ها داشته است. این توانایی – یا به نوعی ضعف – متقابل نوعی امنیت و نگرانی را ایجاد می کند. اگر غارنشینان نمی توانستند به سادگی شکل گله ی پلنگ را در افق تشخیص دهند، ممکن بود مستقیما به سمت یک خانواده ی پلنگ دندان شمشیری گام بر دارند. در طی جنگ جهانی دوم، اگر سربازان کشورهای مختلف کلاه خودهای متفاوتی نداشتند، ممکن بود به سمت رفقای خود شلیک کنند. همین که شکل خودرو در یال جاده پدیدار می شود، با وجود این که دخترتان دیرتر از آن چه می بایست دارد می آید، اما خاطرتان راحت می شود که به سلامت دارد از دانشگاه به خانه بر می گردد. فیلم های ترسناک معمولا نگرانی ما را در مورد یک شکل ندیده تحریک می کنند و اکثرا یک توصیه ی استاندارد دارند که برای تأثیرگذاری بهتر، هیولا را نادیده باقی بگذارید. هیچ کس واقعا این موجود را نمی بیند و تخیل، آزاد می ماند که هر طور که می خواهد بتازد. مخاطبان به دنبال این هستند که این " چیز " را بشناسند، زیرا دیدن شکل آن باعث کاهش- یا حذف – نگرانی آن ها می شود. وقتی عکسی را ترکیب بندی می کنید که اصولا به شکل وابسته است، باید چند چیز را در خاطر داشته باشید. اول این که شکل، زمانی به بهترین وجه شناسایی می شود که از روبرو یا پشت نوردهی شده باشد. دوم این که باید کنتراست (تضاد) شدیدی بین شکل و زمینه ی اطراف آن وجود داشته باشد. اگر می خواهید سوژه ای را به صورت ضد نور( سیلوئت) عکاسی کنید، زمانی بهتر از غروب آفتاب و دقایقی قبل از آن و نیز زمان طلوع و دقایقی بعد و قبل از آن نیست. در این زمان ها فرم و بافت هر دو از بین می روند وتنها مقطع و خطوط خارجی صرف در مقابل آسمان باقی می ماند. ضد نور خالص ترین حالت توان اشکال است، به خاطر همین تعجب ندارد که هنوز هم ضد نورها محبوب ترین حالت عکاسی از اشکال هستند.
فرم اصولا در سه بعد دیده می شود، در صورتیکه شکل تنها دو بعدی است. فرم به ما نشان می دهد که جسم عمق دارد و در یک دنیای واقعی است. از آنجا که برقراری ارتباط با فرم به نور و سایه ایجاد شده بستگی دارد که سوژه را زیر آسمان آفتابی و با نور جانبی عکاسی کنید تا فرم آن کاملا آشنا شود. تضاد بین نواحی روشن و تاریک یک شکل که از کنار روشن شده باشد به آن فرم می دهد. مربع ها، مستطیل ها، مثلث ها و دایره ها عکس العمل های احساسی مختلفی را بر می انگیزند. وقتی فرم این شکل ها آشکار می شود ( بخصوص با نور جانبی) پیام ان ها تقویت می شود. یک شکل گرد که از پشت روشن شده است نشان دهنده ی کمال است، اما وقتی که با نور جانبی عکاسی می شود، فرم آن آشکار می شود و شکل های منحنی حاصله، معانی احساسی جدیدی می یابند و ما را به یاد انسان می اندازند. فرم سه بعدی مستطیل ها، مربع ها و مثلث ها دنیای ساخت بشر را تداعی می کنند. بافت شاید هیچ جزء دیزاین به اندازه ی بافت، قادر به انگیختن عمیق احساست نباشد. حتی اگر فقط شاهد افتادن یک نفر از دوچرخه باشید، از دیدن اینکه با دست و صورت روی سطح یک جاده ی شنی سر می خورد، بدنتان مور مور می شود، در صحبت های روزانه از بافت برای توصیف خیلی چیزها استفاده می کنیم، یک مرد خشن، یک نگاه لطیف، یک ذهن تیز، یک سقوط نرم، یک صدای مخملی. صدای نرم یک خانم حس لطافت یا ظرافت را تداعی می کند، در حالی که صدای خشن یک مرد ممکن است حس ترس یا تهاجم را ایجاد کند. یک رئیس خشن به ندرت محبت کارمندان خود را جلب می کند، در حالی که یک رئیس نرم خو در این مورد موفق است. این ها چند مثال از تأثیر حسی بافت است.
هر چند که از بافت به راحتی برای توصیف وقایع زندگیمان استفاده می کنیم، اما در عکاسی ، آشکار کردن بافت کار راحتی نیست. بافت بر خلاف خط و شکل، برای شناخته شدن خود را فریاد نمی زند. در میان تمام اجزا دیزاین، بافت، جزوی است که بیشتر اوقات پنهان است. بافت برای دیده شدن و نیز انتقال به بیننده به یک عامل اساسی نیاز دارد: نورپردازی. یک تصویر موفق از بافت - بر خلاف شکل، نقش یا رنگ – به یک نور جانبی با زاویه ی کم نیاز دارد. بنابراین ضروری است که در روزهای آفتابی در ساعات اولیه ی طلوع یا اواخر غروب آفتاب به دنبال بافت بگردید. در حالی که بعضی از ترکیب های پر از بافت بسیار آشکار هستند (مانند بافت تنه ی درخت که با نور جانبی روشن شده باشند) بعضی دیگر به دقت از فاصله ی نزدیک تر نیاز دارند و در چنین شرایطی لنز ماکرو شما بسیار بکار خواهد آمد. هنگامی که شروع به دیدن – و ترکیب بندی بافت می کنید، ممکن است استفاده ی دیگری از آن را برای خلق تصاویر موفق کشف کنید : بافت به عنوان یک عنصر پیش زمینه ای در یک منظره ی ترکیبی وسیع، می تواند با تحریک حس لامسه بینندگان، عکس العمل احساسی بالایی را ایجاد می کند.
شش ماه بعد از آشنایی ام با عکاسی به میزان علاقه ای رسیده بودم که به نظر می رسید حد و مرزی ندارد. در یک روز خاص، در یک مسافرت تفریحی در کمپ، در حال فوکوس دوربین و لنزم روی گوجه فرنگی قرمز روشن و برش های سبز تیره ی خیارهایی بودم که به عنوان بخشی از نهارم آماده کرده بودند. ترکیب رنگ ها، بافت و بیشتر از همه الگویی آن مرا وا داشت که چندین حلقه فیلم را صرف عکاسی از آن ها کنم.
بعدها فهمیدم که این کشف نه تنها مرا بیشتر و بیشتر به سمت فرصت های عکاسی پر از الگو سوق داد، بلکه بخش هایی از روحیه ی درونی مرا نیز آشکار کرد. تمام اجزاء دیزاین، پاسخ های احساسی عمیقی را بر می انگیزند و برای من، الگوی این توانایی غریب را داشت که حس های استواری، سازگاری و تعلق را بیدار کنند.
ضمنا الگو به خاطر قابل پیش بینی بودن، حس امنیت، حفاظت و قابلیت اطمینان را نیز در بر دارد. این قابل پیش بینی بودن به عنوان الگوی رفتاری بیان می شود. الگوی رفتاری یک سارق این است که بتواند وقتی صاحب خانه سر کار است، با موفقیت از منزلش سرقت کند؛ برای یک کارآگاه، الگوی رفتاری این است که سارق را به دام بیاندازد. برای یک روانشناس الگو این است که بتواند با شناخت رفتار ما به ما کمک کند؛ و به پدر و مادر با الگوی رفتاری نوزاد خود خو می گیرد. بدون الگو دنیای ما کلا در بی نظمی فرو خواهد رفت.
چند سال بعد از رویارویی با گوجه و خیارهای حلقه شده، در مورد الگو کشف دیگری کردم. یک روز صبح زود به سا حل ایندین هد، چند مایل در شمال ساحل کانون در اورگون رفته بودم. نم نم باران صبحگاهی به هزاران سنگ گرد کوچک که ساحل راپوشانده بود، تلالو درخشانی داده بود و بی شک الگوی پر تکراری ایجاد کرده بود.
همین طور که به بالای این منظره ی پر از الگو قدم می زدم، یک پر که میان سنگ های گرد افتاده بود ، نظرم را جلب کرد. به سرعت لنز ماکرو را بر داشتم. به دنبال کادری بودم که با بخشی از پر و هشت یا نه قطره باران که روی آن جمع شده بود، پر شده باشد.
اما وقتی داشتم پایه های سه پایه را باز می کردم، ناگهان به این واقعیت رسیدم که می توان از الگویی که با سنگ های گرد و سیاه رنگ در تضاد آشکار با پر سفید مایل و تنها ایجاد شده است عکس بسیار بهتری گرفت. از آن جا که الگوی بسیار قابل پیش بینی است، اگر چیزی ریتم و هماهنگی آن را بر هم زند، بسیار جلب توجه می کند – همانند گریه ی یک کودک در کلیسا.
در کارگاه های عکاسی حضوری و نیز دوره های عکاسی اینترنتی، من همیشه پیشنهاد می کنم که هنرآموزان به دنبال یافتن صحنه هایی پر از الگو باشند. از آن جا که ترکیب بندی های الگو فراوان اند و اغلب سرسری دیده می شوند، این تمرین راه خوبی برای آغاز یک سفر برای کشف اجزای یک دیزاین است و البته نیازی نیست که خیلی دور بروید.
اگر به هر دلیلی مانند بیماری، نگهداری از بچه یا بدی آب و هوا مجبورشدید در خانه بمانید، اصلا نا امید نشوید. یک میز کوچک (یا حتی میز آشپزخانه) را نزدیک یک پنجره ی بزرگ بگذارید. یک سریع قاشق و چنگال را روی روی میز بریزید. از سه پایه استفاده کنید که عکس هایی تا حد ممکن شارپ داشته باشید.
به سراغ بشقاب های روی هم چیده بروید و یک ترکیب بندی الگویی از لبه های آن ها ایجاد کنید، یا لیوان ها را به صورت یک الگو مرتب کنید و درون آن ها آب بریزید و با استفاده از چند قطره رنگ غذا ، آب درون آن ها را رنگی کنید. سپس از بالا ان ها را نگاه کنید و یک الگوی رنگی از دایره ها ایجاد کنید.
ضمنا ترکیب بندی الگویی نی های نوشابه را فرا موش نکنید. می توانید با یک لنز ماکرو یا با افزودن یک حلقه الحاقی روی لنز زوم تان (مثل لنز 70-35 میلی متر) از آن عکاسی کنید. من می توانم فقط در آشپزخانه حداقل به 5 ایده ی دیگر فکر کنم. آیا می توانید ان ها را بابید؟ وقتی از ان چه که درون اتاق است عکاسی کردید، از چیزهای جدیدی که درون انباری یا پارکینگ انتظار شما را می کشد، غافل نشوید.
جستجوی سوژه های عکاسی الگویی را به سمساری ها یا انباری های قراضه توسعه دهید یا خیلی ساده در خیابان به دنبال آن بگردید. اگر هوا بارانی است، به ترکیب بندی های الگویی فراوانی که از قطرات باران بر روی در موتورهای رنگی خودروها ایجاد شده است، دقت کنید.
به جایگاه های پارک خالی دقت کنید و قطرات روغنی مینیاتوری را که اغلب در آن جاها شکل می گیرد، کشف کنید.و البته طبیعت و کشاورزی منابع بزرگ الگوها هستند : دکه های فروش میوه و سبزیجاتف سرخس ها، گل ها و باغ های میوه تنها چند نمونه از آن ها هستند. در حقیقت اگر قرار بود به بهترین محل الگو ها جایزه داده شود، من آن را به آن بازارهای محلی رو باز فروش میوه، سبزیجات و گل می دادم که در بیشتر اروپا به شکل مشابهی وجود دارند و همچنین در جاده های محلی مزارع امریکا.
(توجه : وقتی در این بازارهای رو باز عکاسی می کنید، سه پایه را همراه خود نبرید. زیرا ممکن است پای خودتان یا دیگران به پایه ها گیر کند و زمین بخورید).
فرصت های ممکن برای عکاسی الگو بی پایان هستند . گر چه ممکن است سوژه ی شما چیزی بیشتر از چند فلفل نباشد، اما یک ترکیب بندی خیلی ساده و گرافیکی باعث جلب توجه خواهد شد. الگو همه جا هست، اگر وقت کافی برای دیدن داشته باشید.
چندی قبل در یک کافه ی محلی در لیون فرانسه نشسته بودم و اخبار روزانه را در روزنامه هرالد تریبون می خواندم. چند دقیقه بعد از من دو مرد جوان وارد شدند و نزدیک من نشستند، طوری که می توانستم صدایشان را بشنوم. چیزی که توجه من را جلب کرد، کیف دوربین مملو از وسایل و دو دوربین Nikon f 100 آویخته از گردن یکی از مردهای جوان بود.
او احتمالا یک آماتور بسیار جدی یا یک حرفه ای پر تجربه بود. در طی سی دقیقه، بحث آن ها بر روی عکاسی متمرکز شد، و در بین تمام چیزهایی که آن ها می گفتند، یک حرف آن مرد که وسایل عکاسی داشت از بقیه بیشتر جلب توجه می کرد " رنگ بسیار بدیهی است. شگفتی آن در کجاست؟ هنر واقعی در تصویرسازی، در عکاسی سیاه و سفید نهفته است."
الان نه وقت و نه جایش است که در مورد آن چه که موجب بروز هنر در عکاسی – چه رنگی چه سیاه و سفید – می شود، بحث کنیم. اما الان فرصت خوبی است که به این حقیقت اشاره کنیم که رنگ در واقع بدیهی است ، آن قدر بدیهی که در واقعیت بسیاری از عکاسان اصلا آن را نمی بینند! اگر مردم واقعا رنگ را می دیدند، تنها به خاطر رنگ هم که شده ، احساس نیاز شدیدی برای عکاسی رنگی می کردند.
برای اینکه واقعا رنگ را ببینید و یک عکاس موفق از رنگ باشید، چیزهای زیادی باید یاد بگیرید. رنگ پیام ها و معانی بسیار بسیار زیادی دارد. همچنین باید از وزن دیداری رنگ و در نتیجه تأثیری که بر خط و شکل می گذارد، و نیز از سایه ها و طیف های مختلف آن آگاهی داشته باشید.
شاید از زمان ظهور زبان، بشر رنگ را با زبان در آمیخته است. " سرت سبز باد" ، " دنیا برایم سیاه شده است" ، " فرش قرمز برایش پهن می کند" ، " جیغ بنفش" ، " وضعیت قرمز" ، اجناس به بازار سیاه رفته است" ، " بختت سفید باشد" یا " زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد".
هر چند که موضوع رنگ ، اگر نگوییم یک دایرة المعارف کامل ، حداقل یک کتاب مفصل برای خودش می طلبد ، اما من می خواهم بحثم را روی رنگ های اصلی (قرمز ، آبی و زرد) ورنگ های فرعی ( نارنجی ، سبز و بنفش) محدود کنم. رنگ های اصلی را نمی توان با ترکیب هیچ رنگ دیگری درست کرد، به خاطر همین آن ها را اصلی می نامند. ترکیب هر دو رنگ اصلی یک رنگ فرعی را می سازد.
ترکیب قرمز با آبی بنفش می شود، ترکیب قرمز با زرد ، نارنجی ؛ و ترکیب آبی و زرد ، سبز را ایجاد می کند. در مورد رنگ، معمولا با مقیاس دما صحبت می شود، رنگ های قرمز، زرد و نارنجی ( رنگ های خورشید ) را معمولا رنگ های گرم می گویند و آبی ، بنفش و سبز را (رنگ آب و سایه) به عنوان رنگ های سرد می شناسند. قرمز را یک رنگ احساسی و قدرتمند می دانند. قرمز رنگ عشق و رنگ " کراوات قدرت" در دنیای مدیران است. این رنگ تحریک کننده، هیجان انگیز و برانگیزاننده است. این رنگ نشانه ی کنترل ، خشم و قدرت است. رنگ قرمز رنگ خون، علایم توقف و چراغ های ترمز است. ضمنا این رنگ از بیشتر رنگ ها سبقت می گیرد. یعنی اگر علایمی به رنگ قرمز، نارنجی ، زرد ، سبز، آبی و بنفش در فاصله های مساوی از شما در یک میدان نسب شوند، رنگ قرمز نزدیک تر از بقیه به نظر خواهد رسید.
در میان تمام رنگ هایی که می توانید در کنار قرمز قرار دهید، آبی بالاترین تضاد را دارد، که تا حد زیادی به خاطر این است که آبی یکی از رنگ هایی است که از همه عقب تر به نظر می رسد. آبی رنگ آسمان بینهایت است. رنگی سرد است که آرامش و پشتیبانی را تداعی می کند. طراوت، لطافت، امنیت و قابلیت اعتماد از خواص رنگ آبی است. این رنگ نفوذپذیر و صلح آمیز است. ملافه های آبی رنگ در یک تابستان گرم خنک تر از ملامه های کهربایی، صورتی یا زرد به نظر می رسند.
زرد رنگ نور است. سرزنده، خلاق و گرم است. ضمنا این رنگ می تواند ترس و بیماری را نشان دهد. زرد همانند قرمز، رنگی است که بر سایر رنگ ها سبقت می گیرد.
نارنجی این تمایز را دارد که تنها رنگی است که نام یک میوه "نارنج" هم هست و به همین دلیل با میوه دار بودن ربط پیدا می کند. نارنجی، رنگ آتش و شعله است، گرم است، رنگ خورشید است، رنگ شهوت است، سلامتی ، قدرت، هیجان و حادثه در این رنگ نهفته است. نارنجی از ترکیب قرمز و زرد ایجاد می شود، یک ترکیب پنجاه/پبجاه از این دو رنگ ، یک نارنجی کامل را ایجاد می کند. نارنجی مانند قرمز و زرد، یک رنگ سبقت گیرنده است.
سبز، چیره ترین رنگ طبیعت است، ام عجیب است که لزوما با هماهنگی و توازن مرتبت نشده است ، این رنگ نماد امید و بهبودی است، و تازگی و تجدید. به جوانه های جوشیده بر شاخه ی درختان بعد از یک زمستان سخت فکر کنید. این رنگ نماد حاصلخیزی است، به شکلی که در دوره ی الیزابت بسیاری از عروسان رنگ سبز می پوشیدند. رنگ سبز نماد رشد و همین طور وفور است. همچنین رنگ غریبه ها، حسادت، تهوع و بی حالی است. سبز از ترکیب زرد و آبی تولید می شود. این رنگ مانند آبی، عقب به نظر می رسد.
بنفش نماد سلطنت و مسیحیت است (به رداهای پادشاهان، ملکه ها و کشیشان فکر کنید). این رنگ موجب احترام و نشانه ی ثروت است و اشاره به برتری و روحانیت دارد. سر منشأ بنفش به عنوان یک رنگ به زمان یونان باستان بر می گردد که یک گونه حلزون یافت شده بود که طی یک فرایند استادانه و هزینه بر ، رنگی از آن بدست می آمد که بنفش تیریان نامیده می شد و آن قدر گران بود که تنها ثروتمند ترین مردم می توانستند آن را تهیه کنند. ترکیب قرمز و آبی بنفش را می سازد. این رنگ از آبی و سبز هم عقب تر به نظر می رسد.
خوب؛ حالا کجا به دنبال رنگ بگردیم؟ بسیاری از علاقه مندان عکاسی بیرون از منزل، برای عکاسی به کوه ها، بیابان ها، ساحل ها، یا چمنزارهای پر گل می روند، در حالی که بعضی دیگر جستجویشان را در خیابان های شهر، در کوچه پس کوچه ها و حتی در محوطه ی ماشین های قراضه شروع می کنند. بدون در نظر گرفتن این که برای جستجو به کجا می روید، هدف خود را این قرار بدهید که در رویارویی با منظره ، گل، پرتره یا ساختمان، ترکیب بندی هایی را عکاسی کنید که در درجه ی نخست ، رنگ حرف اول را بزند.
من اغلب به هنرجویانم توصیه می کنم که هر جایی که برای جستجوی رنگ انتخاب می کنند، جستچو را با کمک یک لنز تله – ماکرو شروع کنند. من یکی از طرفداران لنز ماکرو NIKKOR 70-180 mm هستم، اما هر لنز تله- ماکرو( یا یک لنز تله فتوی متوسط با امکان ماکرو یا تله فتویی که با حلقه ی الحاقی استفاده شده باشد) را می توان برای انجام این کار استفاده کرد.
تجربه به من نشان داده که باریک کردن دامنه ی جستجو به دنیای کوچک تر ماکرو، میزان موفقیت شما را افزایش خواهد داد. تقریبا بلا استثنا ، تمام هنرجویانم که این کار را انجام دادند، به زودی کشف کردند که نه تنها با لنزهای نمای نزدیکشان می توانند حالت های ممکن رنگ ها را ببینند، بلکه با لنز های تله فتو و لنزهای زاویه باز زوم شان نیز قادر به دیدن رنگ ها هستند. یکی از هنرجویانم بعد از چند روز عکاسی از رنگ ها با لنز ماکرو ، احساس خود را با این تعبیر شرح داد : " احساسی شبیه به لازاروس دارم( کسی که بعد از مرگ، حضرت عیسی او را زنده کرد) ، کشف رنگ ها مرا از خواب بیدار کرد! ".
همان طور که قبلا گفتم ، رنگ بسیار بدیهی است و دقیقا نظیرهوایی که تنفس می کنیم، همه جا وجود دارد. با آگاهی بیشتر از رنگ هایی که در اطراف شما هستند، راه ایجاد تصاویر خلاقانه برایتان هموارتر خواهد شد.
سیستم رنگ تفریقی به رنگ دهنده ها و نور بستگی دارد. اساس این سیستم رنگ دانه هایی است که روی یک سطح اعمال شده و بخش هایی از نور سفیدی که آن سطح را روشن می کند هنگام بازتابش نور حذف کرده به این طریق رنگ را ایجاد می کند.
با ترکیب رنگ های تفریقی اصلی به مقدار مساوی ، تمام طیف های نور حذف شده و رنگ سیاه ایجاد می شود. در نقاشی ، عکاسی رنگی و تمام پرینت ها و چاپ های رنگی از رنگ های تفریقی استفاده می شود. اما یک سیستم رنگی دیگر که رنگ های افزایشی نامیده می شود نیز وجود دارد که عبارتند از قرمز، سبز و آبی. از این ها رنگ های افزایشی فرعی شامل فیروزه ای ، ارغوانی و زرد ایجاد می شود.
سیستم رنگ های افزایشی به نور ساطع شده از یک منبع نور قبل از انعکاس از یک شیئ بستگی دارد: با تاریکی شروع شده و قرمز ، سبز و آبی را با هم ترکیب می کند تا سایر رنگ ها را ایجاد کند. با ترکیب رنگ های اصلی افزایشی به میزان مساوی ، نور سفید تولید می شود. صفحه ی تلوزیون ها ، نمایش گر کامپیوترها ، دوربین های دیجیتال عکاسی و فیلمبرداری و اسکنرها، همه از سیستم رنگ های افزایشی استفاده می کنند.
موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی [ شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ] [ ۴:۱۲ ب.ظ ] [ آرمان ]
![]() آسمان شب نیوجرسی که زادگاه بن کانالس عکاس است، چندان پرستاره نیست. اما در بیشتر شبها، او در هوای سرد بیرون میزند و دوربین عکاسی خود را روی سه پایه گذاشته و رو به افق، از آسمان و زمین زیر آن عکاسی میکند. اگر میخواهید بدانید او چگونه توانسته چنین عکسهای سحرانگیزی بگیرد، گفتگوی پاپفوتو را با او تا آخر بخوانید. - برای این که در جایی از ستارگان عکس بگیرید، آن مکان باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ یکی از اولین کارهایی که باید بکنید این است که از شهر دور شوید. چه در سفر باشید و چه در محل زندگی خودتان، باید به دنبال جایی بگردید که آلودگی نوری نداشته باشد. اگر واقعا به دنبال یک آسمان صاف میگردید، در بهترین حالت باید دست کم 80 کیلومتر از شهرهای بزرگ فاصله داشته باشید. پس از آن، من معمولا به دنبال ویژگیهایی در چشماندازها میگردم که بتوانم روی آن کلید کنم. این که آیا کوهی در افق وجود دارد یا دریاچهای هست که بتواند نور ستارهها را باز بتاباند؟ من معمولا به دنبال یک عنصر انسانی مانند یک اصطبل قدیمی یا یک خرابه یا چیزی شبیه به آن هم میگردم که پیش زمینه کادر را پر کند. - یکی از سهل و ممتنعترین کارها در گرفتن این عکسها تنظیم نور پیش زمینه با نور ستارههاست. این مسئله را چگونه حل میکنید؟ من سعی میکنم همه چیز را کاملا تاریک کنم. اگر کار خود را با تاریکی مطلق آغاز کنم، دیگر اضافه کردن نور در اختیار خودم است. میتوانم تا هر سطحی که خواستم نور را اضافه کنم. در یک شب بدون نور ماه، ستارهها در سطح نوری خاصی تنظیم میشوند، و سپس می توانم یک چراغ قوه یا چند لامپ الایدی کوچک را به گونهای قرار دهم که نور لازم برای منظره را فراهم کنند. من میتوانم چیزی را که میخواهم بیننده عکس ببیند، انتخاب کنم. همیشه بین 5 تا 25 مرتبه و با تنظیمات نوری مختلف از منظره مد نظر خودم عکس میگیرم تا بهترین حالت را انتخاب کنم. - با نور ماه چه میکنید؟ میتوانید از وقتی که ماه در آسمان نیست (همان شبهایی که ما ماه نو مینامیم) تا شبهایی که ماه قمری به نیمه خود میرسد بیرون بروید. وقتی هلال ماه از نیمه بزرگتر شود و به قرص کامل نزدیک شود، آن قدر پرنور میشود که شب را مانند روز روشن میکند. وقتی قرص ماه کامل است، برای دیدن ستارهها باید به دقت به آسمان نگاه کنید. بیشترین شفافیت ستارهها و درخشانترین حالت کهکشان راه شیری و مواردی از این دست، در شبهایی است که ماه در آسمان نیست. هنگامی که ماه را در محاسبات خود وارد میکنید، میتوانید از آن برای نوردهی به یک چشمانداز بسیار بزرگ استفاده کنید. همیشه مهم است که بدانید ماه در چه وضعیتی قرار دارد. طلوع یا غروب ماه در چه زمانی است و نور آن از چه زاویهای میتابد؟ من دوست ندارم با اینها شگفتزده شوم. - شما برای این که بتوانید چنین عکسهایی بگیرید، باید درک خیلی خوبی از آسمان شب داشته باشید. چطور جای ستارهها را در آسمان رهگیری میکنید؟ یک برنامه آنلاین خارقالعاده به نام Stellarium وجود دارد. این برنامه یک جور گوگلارت برای ستارگان است. شما مقصد خود و زمانی را که میخواهید به آنجا بروید به برنامه میدهید، و بعد برنامه شما را به آنجا برده و میدان ستارهای، وضعیت ماه و درخشندگی آن مکان در آن زمان خاص را برای شما شبیهسازی میکند و یک دید 360 درجهای به شما میدهد. سایت Darkskyfinder.org هم خوب است. این سایت از چگالی جمعیتی استفاده میکند تا سطح آلودگی نوری را براورد کند. این راه خوبی برای تحقیق در مورد جایی است که میخواهید بروید. - آیا این که در چه زمانی از سال برای عکاسی برویم، تاثیر چشمگیری بر نتیجه خواهد گذاشت؟ برای من دو سال طول کشید تا بعضی از چیزهایی را یاد بگیرم که اخترشناسها از حفظند. در تابستان (از تیر تا شهریور) کهکشان راه شیری به شدت در حال تکان خوردن است. یک دلیل این است که تا مرداد ماه به طور عمودی قرار دارد و از همین رو، در عکسهای ما جابجاییهای آن خود را نشان می دهند. برای ساکنان نیمکره شمالی، منطقه کاملا روشن قلب کهکشان راه شیری در ماههای تابستان بالاتر از سطح افق قرار میگیرد. در ماههای زمستان، کهکشان به صورت عمودی قرار میگیرد و هرگز از افق بالاتر نمیآید. آلودگی نوری هم سبب میشود که سختتر بشود آن را دید. چیزی که میخواهید ببینید در افق جنوب پیدا میشود. منظره شمال معمولا به شدت آشفته و شلوغ است. مانند این است که کسی یک نمکپاش را در آسمان خالی کرده باشد. درخشش خوشههای ستارهای در افق جنوب مشاهده می شود. در نتیجه، هنگامی که جایی را انتخاب میکنید، نباید هیچ آلودگی نوری در نیمه جنوبی آسمان وجود داشته باشد. - در مورد آبوهوا چه؟ در طول این سالها، آموختهام که توصیف شرایط ابری در سایتهای هواشناسی را تفسیر کنم. اگر میگوید ابرهای پراکنده یعنی خوب است. ابرهای گذرا هم قابل قبول است. نیمه ابری معمولا پنجاه پنجاه است و وقتی که بگویند هوا ابری است، دیگر ارزش رفتن ندارد. هر جا که بخواهید بروید دست کم بین 45 دقیقه تا 3 ساعت طول میکشد، پس باید همه چیز را در نظر بگیرید. - اگر بخواهید به جای این که قوسی از حرکت ستارهها را در عکس خود داشته باشید، یک عکس از حالت ثابت آنها بگیرید، چه سرعت شاتری لازم دارید؟ به لطف دوربینهای جدید با عملکرد ISO بالا، میتوانید در کمتر از 30 ثانیه، یک عکس ثابت از ستارهها بگیرید. در نظر داشته باشید که این پیشرفت تنها در سه یا چهار سال اخیر رخ داده است. وقتی من اولین بار وارد این کار شدم، همه از مسیر حرکت ستارهها عکس میگرفتند، ولی این کار بیشتر به این دلیل بود که نمیتوانستند فیلم یا دوربینی با ISO لازم برای این کار داشته باشند. اکنون اما، به دلیل این که ISO دوربینها به طور دیوانه باری بالا رفته است، مردم میتوانند عکسهای 30 ثانیهای بگیرند که ستارهها در آن ثابت هستند. - اگر ما مسیر حرکت را بخواهیم چه؟ بهترین راه برای ساختن چنین عکسی چیست؟ دو روش برای خلق مسیر حرکت در عکسها وجود دارد. اول شیوه استاتیک است که در آن به مدت 30 ثانیه نوردهی میکنید و این کار را با چیزی مانند فاصله سنج، بارها و بارها تکرار میکنید. سپس، در فوتوشاپ، آنها را به صورت لایههای یک تصویر با هم ترکیب میکنید و یک عکس به دست میآید. کافی اس یک گرم کننده دست روی لنز، دما را بالا نگاه میدارد و مانع از نشستن شبنم روی آن میشود. خیلی از مردم نمیدانند که هنگام عکاسی از ستارگان چقدر سردتان میشود. دلیل آن اما این نیست که آنها هیچ گاه پیش از این در شب در هوای آزاد نبوده یا در هوای سرد گیر نکردهاند، بلکه به این خاطر است که معمولا در این شرایط یا در حال فعالیت فیزیکی هستید، یا این که دور آتش در کنار چادر نشستهاید. هنگامی که از ستارگان عکس میگیرید اما، در هر بار به مدت 30 ثانیه تا 5 دقیقه کنار سه پایه میایستید. تنها حرکتی هم که میکنید فشار دادن شاتر دوربین است. ما هیچ گرمایی تولید نمیکنیم، پس حتی اگر برای سرمایی 5 برابر بدترین حالتی که فکر میکنیم هم لباس بپوشیم، باز در کل شب از سرما به خود میلرزیم و نمیتوانیم بر روی عکسها تمرکز کنیم. - وقتی میخواهید برای اشیای پیش زمینه نورپردازی کنید، از چه منبع نوری استفاده میکنید؟ من در تمام عکسهایم، از یک چراغ قوه استفاده میکنم. همه فکر میکنند که باید از یک منبع نوری قوی استفاده کنیم، اما فراموش میکنند که باید تعادلی بین پیش زمینه و نور ستارگان وجود داشته باشد. حتی نور چراغ قوه هم زیاد است، من بعضی اوقات از فانوس استفاده میکنم. آن صفحات الایدی هم اگر نورشان قابل تنظیم باشد، عالی هستند. من آنها را روی کمترین روشنایی تنظیم میکنم که معمولا برای روشن کردن کل صحنه کافی است. من هیچ وقت یک نورافکن بزرگ یا چیزی شبیه به آن را با خودم نمیبرم. - آیا برای یک شب عکاسی، تعداد زیادی باطری مصرف میکنید؟ معمولا بستگی به مدل و نسل دوربین شما دارد. با دوربین قبلی، من هر شب مجبور بودم 5 باطری با خودم ببرم و در یک شب همه آنها تمام میشدند. اکنون اما، با دوربین Canon 1D X جدیدم، یک دوربین برای همه شب کفایت میکند. این که باطری تمام شود و یک شب عکاسی را خراب کند، خیلی اعصاب خرد کن است. - آیا میتوانید یک تنظیم مشخص برای دوربین را پیشنهاد کنید که برای شروع عکاسی نجومی مناسب باشد؟ تنظیم اولیه مناسب میتواند 30 ثانیه با F/2.8 یا بازترین دریچه دیافراگم دوربین شما باشد. سپس ISO را بر روی 3200 یا بالاتر تنظیم کنید. چندین عکس بصورت سری بگیرید چون بعدا به آنها نیاز خواهید داشت. من معمولا یک بالانس نور سفید تنگستن یا فلوئورسنت را هم به عکس اضافه میکنم. اگر دوربین را روی بالانس خودکار بگذارید، احتمالا عکس شما آسمان را با رنگ نارنجی بدرنگی نشان میدهد. با گذر زمان، بالانس سفید (وایتبالانس) هم در طول شب تغییر میکند. هرچه تنظیم اولیه دوربین را دقیقتر انجام دهید، کار کمتری را در خانه خواهید داشت. - برای هر عکسی چقدر پردازش بعد از عکس انجام میدهید؟ خیلی زیاد. فکر نمیکنم که تعداد زیادی از مردم درک کنند که چقدر کار بر روی عکس نهایی انجام شده است. ما از دوربینها در مرز نهایی تواناییهایشان استفاده میکنیم. این جایی نیست که دوربینها برای کار در آن طراحی شده باشند. در نتیجه عکسی هم که به ما میدهند کیفیت مطلوب ما را ندارد. یک نفر به تازگی ایمیلی برای من فرستاده و پرسیده چگونه میتواند عکس شب با شارپنس بالا داشته باشد. این چیزی است که ما برای عکاسی روز استفاده میکنیم، ولی در عکاسی شب کاربرد ندارد. من برای کاهش نویز و پردازش عکس از Lightroom 4 استفاده میکنم. سایه و روشنها برای نمایش جرئیات خیلی مفید هستند. بیرون دوربین، تصویر به نظر تاریک میرسد و این شما هستید که باید عناصری را که میخواهید در محصول نهایی نشان دهید، تقویت کنید. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی [ چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ] [ ۱۲:۲۶ ب.ظ ] [ آرمان ]
برای عکاسی یکی از مهم ترین نکاتی که به ثبت یک عکس موفق و زیبا کمک می کند دید فرد می باشد ، برای بهبود در دید نیاز به دانستن و آشنایی با مفهوم بصیرت داریم که چگونه باید دید مبانی سواد بصری و ترکیب بندیهر نقش یا طرح یا تصویری به هر صورت، متشکل از یک سلسله عناصر تصویری اولیه است. منظور عناصری مانند کاغذ، رنگ، فیلم و ... نیست. عناصر اولیه ی بصری محدود و معین هستند: نقطه، خط، شکل، جهت، سایه – روشن یا رنگمایه، رنگ، بافت، بُعد، مقایس و حرکت. این عناصر ماده ی خام تمام اخبار بصری هستند و به شکلهای مختلف با هم ترکیب و تلفیق می شوند. انتخاب این عناصر و نوع بکارگیری آنها و طرز تلفیق با یکدیگر است که کلیت کادر را می سازد.
حجم: حجم یک عنصر تصویری است که دارای سه بعد طول، عرض و عمق می باشد. حجم، سطحی است که در فضا حرکت نموده و از جهت سطح خود در عمق گسترش یافته است. یک حجم ممکن است دارای نظم هندسی باشد یا از فرم نامنظم تشکیل شده باشد. حجم ها از توسعه و بسط سطوح اصلی مثلت، مربع و دایره تشکیل شده اند مانند مکعب، مخروط و کره. و حجم های نامنظم که از سطوح نامشخص بوجود آمده اند مثل صخره و قطعه سنگ و... حجم: حجم یک عنصر تصویری است که دارای سه بعد طول، عرض و عمق می باشد. حجم، سطحی است که در فضا حرکت نموده و از جهت سطح خود در عمق گسترش یافته است. یک حجم ممکن است دارای نظم هندسی باشد یا از فرم نامنظم تشکیل شده باشد. حجم ها از توسعه و بسط سطوح اصلی مثلت، مربع و دایره تشکیل شده اند مانند مکعب، مخروط و کره. و حجم های نامنظم که از سطوح نامشخص بوجود آمده اند مثل صخره و قطعه سنگ و... کادر ترکیب بندی تصویر، در کتابها و مجلات تخصصی عکاسی، اغلب به شکل یک نسخه تجویزی ارائه میشود. انگار که پیروی از تعدادی قاعده میتواند نتیجه قانع کننده ای را تضمین کند. شاید بهتر باشد این قواعد را تنها به عنوان چکیده ایده هایی در نظر گرفت که عکاسان (و البته نقاشان و سایر هنرمندان قرنها پیش از اختراع دوربین) آنها را برای خلق یک تصویر تاثیر گذار، مفید یافته اند. هر ترکیب بندی عکسی را میتوان کارآمد دانست به شرط این که عناصر صحنه به طور موثر با بینندگان مورد نظر آن عکس، ارتباط برقرار کند. در اغلب موارد، نکته اساسی در شناسایی عناصر کلیدی صحنه نهفته است تا با تنظیم محل دوربین و میزان نور دهی، آنها را از دل سایر اطلاعات تصویری متفرقه، بیرون بکشید. همین اشیاء مزاحم، بسیاری از عکسها را خراب میکنند. اگر عکاسی را تازه شروع کرده اید، بهتر است به جای تمرکز زیاد روی جزییات خیلی خاص، تنها روی ساختار کلی صحنه تمرکز کنید. چرا که تاثیر آنها در مقابل ترکیب بندی عمومی عکس، بسیار سطحی است. تقارن:ترکیب های متقارن برای نشان دادن استحکام، پایداری و قدرت به کار میروند. این ترکیب ها همچنین در عکاسی از موضوعاتی شاکل جزییات مفصل، مفید هستند. حس دیگری که یک عکس متقارن القا میکند، سادگی است. ترکیب ساده:رنگهای درخشان به تنهایی جذاب هستند اما اگر در یک الگو یا ردیفی منظم قرارگیرند از نظر بصری تاثیر بیشتری خواهند داشت. این نوع آرایش یک ساختار ساده را بر این رنگها حاکم میکند و در نتیجه یک مفهوم و یا نوعی نظم را، ورای حضور محض رنگها، منتقل خواهد کرد. قطری (مورب):خطوط قطری، چشم را از یک سمت عکس به سمت دیگر هدایت میکنند و نسبت به خطوط افقی، انرژی بیشتری را منتقل میکنند. در این تصویر، خمیدگی نته درخت به همراه حرکت پسرک و سگش در امتداد آن، بیننده را ترغیب میکند تا تمام عکس را از نظر بگذراند. این کار به طور طبیعی با حرکت چشم از پس زمینه نورانی سمت چپ پایین عکس به قسمت راست بالای آن، صورت میگیرد. هم پوشانی:هم پوشانی اجزا یک سوژه، نه تنها باعث افزایش عمق پرسپکتیو میشود بلکه بیننده را به بررسی تضادهای موجود بین عناصر صحنه تشوق میکند. در مورد اول، از آنجایی که یک شیء، تنها هنگامی می تواند شیء دیگری را بپوشاند که جلوی آن قرار گرفته باشد بنا براین حس فاصله القا میگردد. در مورد دوم، هم پوشانی موجب می شود که دو یا چند شیء که با فاصله از هم جدا شده اند، کنار هم مشاهده شوند و به این ترتیب تضاد شکل، رنگ یا نور آنها قابل تشخیص گردد. در این تصویر، هم پوشانی عناصر معماری، تمثیلی از رقابت برای برتری در تصویر است. قاب بندی:قراردادن قاب در قاب دیگر، ابزاری از هنر نقاشی است که اغلب در عکاسی استفاده می شود. این کار نه تنها توجه بیننده را به سمت موضوع جلب میکند، بلکه غالبا بر موارد گسترده تری از حال و هموای موضوع دلالت میکند. همچنین رنگ های قاب، میتواند اشاره ای به محل عکسبرداری باشد. در این پرتره، رنگ چوبها انسان را به یاد سرزمین های آمریکای مرکزی یا جنوبی می اندازد. در حالی که ساختار کلبه و موضوع اصلی یادآور آفریقا است. حقیقت چیزی دور از انتظار است، این کلبه در یک روستای آفریقایی در مکزیک قرار دارد که محل سکونت بازماندگان برده های فراری آفریقایی است. الگوهای هندسی:شکل های هندسی نظیر مثلث ها و مربع ها، از آن جهت که با قاب مستطیلی عکس تقابل دارند، به مبحث ترکیب بندی عکاسی راه یافته اند. در این نما از مغازه های بسته، شکلهایی نظیر مستطیل های بزرگ و کوچک و مثلث های باریک وجود دارند. کارکرد آنها در قسمتهایی از عکس باعث ایجاد هماهنگی است (فواصل میان مغازه ها) و در قسمتهای دیگر (مثلث باریک ناشی از شیب خیابان) حسی از تنش در ترکیب بندی بوجود می آورد. مثلث ها:پنجره های ساختمان منعکس شده روی شیشه محدب اتومبیل، شدیدا معوج به نظر می رسند و درون قاب مثلث شکل شیشه قرار گرفته اند. گرچه بلافاصله نمی توان از شکل کلی عکس دریافت، ولی نمونه ای از قاب بندی است که در آن تمامی عناصر، حساب شده هستند (از جمله خطوط و مستطیل های تکراری و نوارهای نور و سایه). شکل مثلث در ترکیب بندی، غالب در جاهایی که خطوط موازی به نظر متقاطع می رسد ایجاد می گردد، نظیر حاشیه های یک خیابان یا ریل های خط آهن که تا فاصله دور امتداد دارند. در یک عکس چاپ شده دو بعدی یا بر روی صفحه نمایشگر رایانه، این امر باعث القاء عمق و فاصله میشود. الگوهای غیر منظم:ردیف های نه چندان منظم این گونی ها که برای خشک شدن در آفتاب چیده شده اند، بی تردید چشم شما را به سمت مردی که بوجود آورنده آنها است هدایت میکنند. نقوش و تکرار ها، مسائلی بدیهی هستند ولی یک عکاس خوش فکر می داند که چگونه بجای استفاده از این عناصر بعنوان موضوع اصلی، از آنها برای القای ایده های مهمتر بهره گیرد. ترکیب بندی تصویر، در کتابها و مجلات تخصصی عکاسی، اغلب به شکل یک نسخه تجویزی ارائه میشود. انگار که پیروی از تعدادی قاعده میتواند نتیجه قانع کننده ای را تضمین کند. شاید بهتر باشد این قواعد را تنها به عنوان چکیده ایده هایی در نظر گرفت که عکاسان (و البته نقاشان و سایر هنرمندان قرنها پیش از اختراع دوربین) آنها را برای خلق یک تصویر تاثیر گذار، مفید یافته اند. هر ترکیب بندی عکسی را میتوان کارآمد دانست به شرط این که عناصر صحنه به طور موثر با بینندگان مورد نظر آن عکس، ارتباط برقرار کند. در اغلب موارد، نکته اساسی در شناسایی عناصر کلیدی صحنه نهفته است تا با تنظیم محل دوربین و میزان نور دهی، آنها را از دل سایر اطلاعات تصویری متفرقه، بیرون بکشید. همین اشیاء مزاحم، بسیاری از عکسها را خراب میکنند. اگر عکاسی را تازه شروع کرده اید، بهتر است به جای تمرکز زیاد روی جزییات خیلی خاص، تنها روی ساختار کلی صحنه تمرکز کنید. چرا که تاثیر آنها در مقابل ترکیب بندی عمومی عکس، بسیار سطحی است. در این مقاله به معرفی سه روش کاربردی در امر ترکیب بندی تصویر پرداخته خواهد شد. در آغاز به معرفی کلی تکنیکی میپردازیم که قرنهاست شناخته شده است یعنی قانون تعادل (یا قانون طلایی - Golden Mean). این قانون در واقع یک فرمول هندسی است که توسط یونانی های باستان ابدا شده.استدلال بر این است که ترکیب بندی ای که بر اساس این تئوری تشکیل شده باشد، تاثیرگذار و قوی مینماید. ایده اصلی که در پس این تئوری است در واقع استفاده از خطوط هندسی است که به سادگی توسط چشم بیننده دنبال شوند. طی قرون متمادی، قانون تعادل (یا قانون طلایی - Golden Mean) راهبردی مهم و ابزاری کارآمد برای هنرمندان و نقاشان به حساب می آمد. امروزه با توجه به ارزش این ابزار، آشنایی با آن به عکاسان نیز توصیه میشود.
قانون یک سوم کادر نیز در واقع همان مفهوم طلایی است. 4 خط تقسیم کننده یک کادر، خطوط طلایی و محل برخورد این خطوط، نقاط طلایی نامیده میشوند.
موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی [ دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۳:۳۳ ب.ظ ] [ آرمان ]
![]()
مقدمه و آشنایی: اعداد فیبوناچی و نسبت طلایی رشته اعداد فیبوناتچی: معمای زاد و ولد خرگوش:در واقع فیبوناچی در سال 1202 به مسئله عجیبی علاقمند شد. او می خواست بداند اگر یک جفت خرگوش نر و ماده داشته باشد و رفتاری برای زاد و ولد آنها تعریف کند در نهایت نتیجه چگونه خواهد شد. فرضیات اینگونه بود : - شما یک جفت خرگوش نر و ماده دارید که همین الآن بدنیا آمده اند. حال سئوال اینجاست که پس از گذشت یکسال چه تعداد خرگوش نر و چه تعداد خرگوش ماده خواهیم داشت؟ (پاسخ را شما بدهید)
پس F1 =1 و F2 =2 خواهد بود ... چون در شروع ماه اول فقط يك جفت اصلي وجود دارد...اما با شروع ماه دوم جفت اول جفت دوم را درست ميكند. Fn= Fn-1 + Fn-2
به عبارت دیگر:
1/1 = 1, 2/1 = 2, 3/2 = 1?5, 5/3 = 1?666... 8/5 = 1?6, 13/8 = 1?625, 21/13 = 1?61538 و ... كه هرچه جلو بريم بنظر مي ايد كه به يك عدد مخصوص ميرسيم . براي بهتر ديدن موضوع به نمودار زير توجه كنيد: بعدها محاسبات و استدلال های ریاضی نشان داد که این سری همگرا به سمت نسبت طلایی می باشد و جمله عمومی آنرا با بتقریب می توان اینگونه نمایش داد : جمله عمومی دنباله فیبوناچیچند فرمول برای احتساب جملهٔ nام دنبالهٔ فیبوناچی، بدون استفاده از جملات ماقبل وجود دارد.
عدد طلایی(عدد فی): در زمانهاي قديم هنرمندان يوناني به خوبي رياضي دانان مستطيل زيبايي مي شناختند كه از نظر هنري عرض 1 و طول X داشت در اين مستطيل هر وقت مربعي به ضلع 1 را از ان جدا كنند باز همان مستطيل با همان نسبتهاي مستطيل اصلي باقي ميماند . آشنایی با نسبت طلایی:Golden Ratio پاره خطی را در نظر بگیرید و فرض کنید که آنرا بگونه ای تقسیم کنید که نسبت بزرگ به کوچک معادل نسبت کل پاره خط به قسمت بزرگ باشد. به شکل توجه کنید. اگر این معادله ساده یعنی a2=a*b+b2 را حل کنیم (کافی است بجای b عدد یک قرار دهیم بعد a را بدست آوریم) به نسبتی معادل تقریبا" 1.61803399 یا 1.618 خواهیم رسید.
کاربرد های نسبت طلایی:اهرام مصر یکی از قدیمی ترین ساخته های بشری است که در آن هندسه و ریاضیات بکار رفته شده است. مجموعه اهرام Giza در مصر که قدمت آنها به بیش از 2500 سال پیش از میلاد می رسد یکی از شاهکارهای بشری است که در آن نسبت طلایی بکار رفته است. به این شکل نگاه کنید که در آن بزرگترین هرم از مجموعه اهرام Giza خیلی ساده کشیده شده است. مثلث قائم الزاویه ای که با نسبت های این هرم شکل گرفته شده باشد به مثلث قائم مصری یا Egyptian Triangle معروف هست و جالب اینجاست که بدانید نسبت وتر به ضلع هم کف هرم معادل با نسبت طلایی یعنی دقیقا" 1.61804 می باشد. این نسبت با عدد طلایی تنها در رقم پنجم اعشار اختلاف دارد یعنی چیزی حدود یک صد هزارم. باز توجه شما را به این نکته جلب می کنیم که اگر معادله فیثاغورث را برای این مثلث قائم الزاویه بنویسم به معادله ای مانند phi2=phi+b2 خواهیم رسید که حاصل جواب آن همان عدد معروف طلایی خواهد بود. (معمولا" عدد طلایی را با phi نمایش می دهند) طول وتر برای هرم واقعی حدود 356 متر و طول ضلع مربع قاعده حدودا" معادل 440 متر می باشد بنابر این نسبت 356 بر 220 (معادل نیم ضلع مربع) برابر با عدد 1.618 خواهد شد. هرم " ريم پاپيروس " در اهرام ثلاثه يكي از قديمي ترين مثالها از استفاده از اين عدد در ساخت بناهاست ...
مثال ديگر در بناي پارتنون در يونان وجود دارد .براي ساخت اين بنا كه در 440 BC ساخته شده است از مستطيل طلايي استفاده شده است.
برج و میدان آزادی:طول بنا ۶۳ و عرض ان ۴۲ است که ۵/۱=۴۲: ۶۳ و به عدد طلایی نزدیک میباشدسبک معماری آن نیزطاق بزرگی است که تلفیقی از سبک هخامنشی و ساسانی و اسلامی است که منحنی آن با الهام از طاق کسری معماری ایران باستان را تداعی مینماید. قلعه دالاهو، کرمانشاه:خطی از استحکامات به طول دو و نیم کیلومتر و عرض چهار متر با قلوه و لاشه سنگ به همراه ملات دیوار گچ را میسازد. سرتاسر نمای خارجی این دیوار با مجموعهای از برجهای نیم دایرهای شکل تقویت شده است. می دانیم۶/۱=۵/۲: ۴ که همان عدد طلایی است. بیستون از دوره هخامنشی، کرمانشاه:به طول ۵ کیلومتر و عرض ۳ کیلومتراست. اعداد۵و۳هردوجزودنباله فیبوناتچی هستندو۶/۱=۵:۳ و ابعاد برجسته کاری ۱۸ در ۱۰ پاست که قامت "داریوش"۵ پا و ۸ اینچ (۱۷۰ سانتیمتر) بلندی داردکه هر دو اعداد فیبوناتچی هستند. پل ورسک در مازندران: این پل بر روی رودخانه ورسک در مجاورت سواد کوه بنا شد. بلندی این پل ۱۱۰ متر است وطول قوس آن ۶۶ متر میباشد(۶/۱ = ۶۶: ۱۱۰). مقبره ابن سینا:آرامگاه دروسط تالاری مربع شکل قرارگرفته که پله مدور (مارپیچ فیبوناتچی) و پایههای دوازده گانه برج را احاطه کردهاند. سطح حیاط باسه پله سراسری به ایوان متصل است. ایوان با دری به ارتفاع ۲/۳ متر و عرض ۹/۱ متر به سرسرای آرامگاه متصل است (۶/۱=۹/۱: ۲/۳)در دو طرف سرسرا دو تالار قرار دارد یکی در جنوب که تالار سخنرانی و اجتماعات است. و یکی در شمال که کتابخانه آرامگاه است. طول تالار کتابخانه ۴۵/۹ متر وعرض آن ۷۵/۵ متر است(۶/۱=۷۵/۵: ۴۵/۹) ارگ بم:این بنا ۳۰۰ متر طول و ۲۰۰ متر عرض داشته و از ۲ قسمت تشکیل شده است. این دﮋ ۵ شیوه ساختاری از خشت خام دارد. (۳ و ۲ و ۵ اعداد دنباله فیبوناتچی هستند) میدان نقش جهان و مسجد لطف الله:در کتب اخیر، نویسنده جیسون الیوت بر این باور است که نسبت طلایی توسط طراحان میدان نقش جهان و در مجاورت مسجد لطف الله مورد استفاده قرار گرفته است عدد فی و معماری اسلامی گفته میشود که: "اگر فاصله کعبه را در شهر مکه تا قطب شمال و جنوب اندازه گرفته و به هم تقسیم کنید عدد فی بدست خواهد آمد. برای اطمینان میتوانید از نرمافزار Google Earth استفاده کنید و به این حقیقت دست یابید." کعبه در لتیتودِ ۲۱٫۴۲۲۴۹۴۵ میباشد که به تناسبِ (۹۰-۲۱٫۴۲۲۴۹۴۵)/(۹۰+۲۱٫۴۲۲۴۹۴۵) برابر با ۱٫۶۲۴۷۶۷۳۹ میباشد که با عددِ فی تطابق دارد. تاکنون نه تنها در کتاب رمز داوینچی بلکه پیامها، اسرار مذهبی و کهن در دیوارهای زیارتگاههای اسلامی به صورت رمز قرار مشاهده شده است. بسیاری از کاشیکاریهای بناهای اسلامی متعلق به ۵۰۰سال پیش توانستهاند الگوهای فراوان ریاضی پیدا کنند که تا دهه ۱۹۷۰ برای غربیها ناشناخته بوده است. اساس یک طراحی هندسی برای نشان دادن یک نماد از علم " ماندالا" است که به عقیده بسیاری از ملت شرق به تعمق و اندیشه کمک میکند خلق بسیاری از نامحدودها با استفاده از مثلث و مستطیل طلایی از این گونه است کیث کریچلو" keith Critchlowنویسنده کتاب "الگوهای ریاضی اسلامی" چنین ادعا میکند: ما دریافتهایم که اسلام در دوره قرون وسطی تا چه اندازه پیشرفته بوده است. نام این الگوهای ریاضی پیچیده در آن دوران "شیمی بیضی متقارن ممنوعه" مینامند. آنها از الگوی کاشیهای هرمی برخوردارند و با چرخش یک سوم در آن قابل شناسایی هستند. همین قانون برای کاشیهای مستطیلی نیز پیروی میکند که با چرخش یک چهارم قابل شناسایی هستند ما برای کاشیهای شش گوش چرخش یک ششم لازم است. اما این شبکهها بدون وجود پنجضلعیها کامل نمیشوند و بدون رعایت فاصله میان آنها در کنار هم جفت نمیشوند و نمیتوان آنها را با با چرخش یک پنجم در کنار هم قرار داد. آقای لو توانست در دیوار یکی از زیارتگاههای ایران دو نوع از این کاشیکاریها بزرگ را که با کاشیهای همشکل ساخته شده بود، کشف کند به گونهای که ظاهراً از نسبت طلایی فیثاغورثی تبعیت میکردند. کریچلو در اینباره میگوید: سازندگان بنا بطور حتم از این نسبت خبر داشتند. در سال ۱۹۷۳سر "راجر پنروس" Roger Penroseریاضیدان برجسته غربی توانست با در نظر گرفتن این پنجضلعیها الگویی پنج تایی با شکلی بسازد که از آن به عنوان کیت و یا دارت نام برده میشود. او نخستین غربی بود که این حساب را کشف کرد و در آن زمان گمان میکرد نخستین کسی است به این موضوع پی بردهاست. خلاقیت وی به خلق خواص ریاضیاتی منجر شد هر دسته میتواند حاوی تعداد مشخصیاز کیتها و دارتهایی باشد که میتوانند تا بینهایت و بدون تکرارپذیری الگوهای کوچکتری از کیتها و دارتها بسازند. هر چقدر تعداد این اشکال ریز افزایش پیدا کند آنگاه نسبت کیتها به دارتها به نسبتی موسوم به "نسبت طلایی" میرسد. "گلرو نجیب اوغلو" Gulru Nacipogluیکی از اساتید دانشگاه هاروارد میگوید: خلقت انسان مشابه هم است و شکل مشخصی دارد که از عجایب خلقت خداوندی است این که این الگوها به کجا ختم میشوند و به صورت هوشمندانهای در درها و پنجرهها به کار رفتهاند مسئلهای است که نمیتوان مشخص کرد. به گفته وی، با وجود این که الگوی پنروس به قرن ۱۴یا ۱۵بازمیگردد اما این اشکال کاشیکاری در دنیای اسلام از صدها سال قبل از آن به کار گرفته شده است. در منبتکاریهای ایران در قرن پانزدهم و اوایل شانزدهم فهرستی از بسیاری از این طرحها قرار دارند که ممکن است سرنخی برای شکوه ریاضیات اسلامی در مساجد ایران و ترکیه و مدارس بغداد و زیارتگاههای هند و افغانستان باشد. دانشمندان اکنون میدانند که مسلمانان در آن دوران میتوانستند معادلات جبری به توان ۳و فراتر از آن را حل کنند معادلاتی که بسیار دشوارتر از معادله دو مجهولی است و اساس جبر به شمار میرود. مسلمانان همچنین دارای حسابگرهای مکانیکی بودند و در علم داروشناسی و ستاره شناسی پیشرفتهتر از اروپاییها بودهاند اما با این حال جای تاسف است که تعداد اندکی از این دانشمندان درباره یافتههای خود کتاب و یا اثر به رشته تحریر درآوردهاند".
نسبت طلایی در خوشنویسی استاد میرعماد با پالایش خطوط پیشینیان و زدودن اضافات و ناخالصیها از پیکره نستعلیق و نزدیک کردن شگرف نسبتهای اجزای حروف و کلمات، به اعلا درجه زیبایی یعنی نسبت طلایی رسید و قدمی اساسی در اعتلای هنر نستعلیق برداشت. با بررسی اکثریت قاطع حروف و کلمات میرعماد متوجه میشویم که این نسبت به عنوان یک الگو در تار و پود حروف و واژهها وجود دارد و زاویه ۴۴۸/۶۳ درجه که مبنای ترسیم مستطیل طلایی است، در شروع قلم گذاری و ادامه رانش قلم، حضوری تعیین کننده دارد. این مهم قطعاً در سایه شعور و حس زیباییشناسی وی حاصل آمده، نه آگاهی از فرمول تقسیم طلایی از دیدگاه هندسی و علوم ریاضی. میرعماد این نسبتها را نه تنها در اجزای حروف بلکه در فاصله دو سطر و مجموعه دو سطر چلیپاها و کادرهای کتابت و قطعات رعایت میکرده است.
نسبت طلایی در بدن انسان:دانشمندان گذشته نیز از نسبت طلایی استفاده های زیادی کرده اند. به عنوان مثال لئوناردو داوینچی در ترسیم نقاشی معروف خود از بدن انسان از نسبت طلایی بهره گرفته است.
نسبت قد انسان به فاصله ناف تا پاشنه پا اینها تنها چند مثال از وجود نسبت طلایی در بدن انسان بود که بدن انسان را در حد کمال زیبایی خود نشان می دهد.
نسبت طلایی در عکاسی:
اگر عکاسی را تازه شروع کرده اید، بهتر است به جای تمرکز زیاد روی جزییات خیلی خاص، تنها روی ساختار کلی صحنه تمرکز کنید. چرا که تاثیر آنها در مقابل ترکیب بندی عمومی عکس، بسیار سطحی است.
ابتدا به معرفی کلی تکنیکی میپردازیم که قرنهاست شناخته شده است یعنی قانون تعادل (یا قانون طلایی - Golden Mean). این قانون در واقع یک فرمول هندسی است که توسط یونانی های باستان ابدا شده.استدلال بر این است که ترکیب بندی ای که بر اساس این تئوری تشکیل شده باشد، تاثیرگذار و قوی مینماید. ایده اصلی که در پس این تئوری است در واقع استفاده از خطوط هندسی است که به سادگی توسط چشم بیننده دنبال شوند. طی قرون متمادی، قانون تعادل (یا قانون طلایی - Golden Mean) راهبردی مهم و ابزاری کارآمد برای هنرمندان و نقاشان به حساب می آمد. امروزه با توجه به ارزش این ابزار، آشنایی با آن به عکاسان نیز توصیه میشود. قانون یک سوم (خطوط و نقاط طلایی):
در روشی دیگر، تمرکز مستقیما بر روی نقاط طلایی است. فرض کنید که منظره ای بسیار زیبا و بدیع پیش رو دارید اما این منظره فاقد یک نمای هندسی و به اصطلاح Geometric خوب و جذاب است. به عبارت دیگر در عین اینکه منظره بسیار خاص و زیبا است اما اگر به صورت تصویر در بیاید تا حدودی کسل کننده خواهد شد.
برای تعیین برخی از اندازه ها به نسبتهای شکیل و زیبا، معروفترین فرمول، شیوه ای است که یونانیان باستان ابداع کرده اند و به " نسبت طلایی" معروف است . نسبت طلایی در اصل، فرمولی ریاضی و دارای زیبایی بصری است. در این روش : ابتدا مربع را با خطی عمود بر دو ضلع مربع به دو مستطیل مساوی تقسیم می کنند، سپس محل تقاطع آن خط با یکی از اضلاع مربع ( نقطه X) را مرکز دایره ای به شعاع قطر مستطیل قرار می دهند ( فاصله X تا Y) و با ترسیم این دایره و تعیین محل تقاطع آن با امتداد ضلع مربع ( نقطه Z) طول مستطیلی معروف به "مستطیل طلایی" به دست می آید که عرض آن برابر ضلع مربع و است و نسبت این طول و عرض ثابت و دارای زیبایی خاصی است (نسبت اندازه پاره خط C به A با نسبت اندازه A به B یکی است) یونانیان در ساخت بسیاری از اشیا و ابینه و معابد و کوره ها و ... آن را به کار می بستند. قانون یک سوم کادر نیز در واقع همان مفهوم طلایی است. 4 خط تقسیم کننده یک کادر، خطوط طلایی و محل برخورد این خطوط، نقاط طلایی نامیده میشوند. مارپیچ طلایی:یکی از ابزارهای ترکیب بندی عکس برای هدایت چشم بیننده به نقطه مورد نظر عکاس، مارپیچ طلایی است. استفاده از این تکنیک در سوژه هایی که با نقاط طلایی سازگار نبوده اند قابل استفاده است. نحوه رسم مارپیچ طلایی نیز به این صورت است.
موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: فیزیک و مهندسی در عکاسی, تکنیکهای عکاسی [ چهارشنبه یکم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۱۲:۳ ب.ظ ] [ آرمان ]
هنر مینیمال شاخه ای از هنرهای مختلف - بخصوص نقاشی و موسیقی - است که حدودآ از دهه 1960 بطور رسمی پای به عرصه هستی نهاد. در این سبک هنری، المانهای سازنده اثر تا حد ممکن به سمت المانهای پایه ای تنزل پیدا میکنند. ![]() هنر مینیمالیسمهنر مینیمال Minimal art مینیمال آرت از اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 در ایالات متحده آمریکا آغاز شد. نقاشی های و مجسمه های مینیمال معمولا از اشکال هندسی یا شکل های ساده دیگر تشکیل شده اند. آن روزها نام های دیگری نیز برای این جنبش پیشنهاد شده بود از جمله نقاشی روش مند، هنر ABC و هنر سریالی که بیانگر اهداف و اندیشه این هنر بودند. مینیمالیسم را عموما جنبشی در مخالفت با اکسپرسیونیسم انتزاعی می دانند؛ جنبشی که بر هنر دهه 50 حکمفرما بود. نقاشان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی می خواستند تجربیات احساسی خود را مستقیما از طریق روش هایی که در همان لحظه خلق اثر به ذهنشان می رسید مانند تکان های سریع و شدید قلمو یا قثطره های از رنگ که بر بوم می چکاندند، ابراز کنند. این کار ضمیر ناخودآگاه نقاش را در اثر خلق شده سهیم می کرد. آنها به ناخودآگاه انسان اجازه می دادند که در خلق اثر شرکت کند و آن را مهم ترین انگیزه و قدرت می دانستند. در سوی دیگر طرفداران مینیمال آرت بیش از اینکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقه مند باشند، نگاهشان به یک روش منطقی و مفاهیم فیزیک عمومی مانند تصاعدهای ریاضی و جاذبه بود. مینیمالیست ها خط های راست و طراحی های صنعتی بسیار استفاده می کردند و استفاده از هنرشان را برای محصولات تجاری ممنوع کرده بودند. شاید بتوان گفت که هنر مینیمال دو ویژگی عمده دارد؛ استفاده از قوانین فیزیک در خلق آثار و استفاده از استعاره ها و نشانه ها. با تکیه بر هیمن اصل آنها روی سطوح بسیار بزرگ کار خود را عرضه می کردند. بسیاری از قوانین حوزه مینیمالیسم را دونالد جود مجسمه ساز آمریکایی، کسی که از طریق مقاله های انتقادیش هم به اندازه کارهای هنری اش تاثیرگذار بود، برقرار کرد. مجسمه های جود با استفاده از اشکال هندسی و به صورت سری ساخته شده است. بسیاری از کارهایی که تا میانه دهه 1960 انجام داد به صورت سری هایی از مکعب ها و مستطیل های فلزی و پلاستیکی ساخته شده است و بسیاری از آنها توسط رنگی که برای اتومبیل ها استفاده می شود رنگ شده اند. مجسمه های دونالد جود گاهی به دیوار نصب می شد یا مستقیما روی زمین قرار می گرفت. او عقیده داشت حذف کردن پایه ها و وسایلی که به مجسمه مربوط نباشند به ارتباط بیشتر مخاطب با اثر کمک بسیاری می کند. فرانک استلا نقاش آمریکایی با نقاشی هایی که با راه راه های باریک می کشید، و تاریخ قدیمی ترین نمونه آنها به سال 1959 می رسد، کمک بسیاری به تعریف نقاشی مینیمال کرد. چندی بعد استلا شکاف هایی را در خط ها ایجاد کرد. شکاف هایی روی محیط بوم به چشم می خورد. بوم های او بر اساس منطق نقاشی و ترکیب ها ساخته می شد و به شدت از نقاشی تاثیر می گرفت. این آثار به ثبت این فکر مینیمالیستی که هنر باید براساس منطقی که هر اثر می طلبد تولید شود نه براساس یک روش از پیش تعیین شده و عوامل بیرونی. استلا گوینده یکی ار جملات بسیار معروف مینیمالیست هاست:«همان چیزی را می بینید که می بینید.» مینیمالیست های مهم دیگر را سل لویت Sol LeWitt مجسمه ساز آمریکایی –خالق شبکه های سه بعدی سفید رنگ- کارل آندره –کسی که کاشی های فلزی را بدون هیچ شیء اضافه ای مستقیما روی زمین قرار داد- و دن فلاوین -که با لامپ های فلورسنت کار می کرد- تشکیل می دهند. نقاشان آمریکایی جو بائر و السورث کلی و مجسمه سازانی چون تونی اسمیت و رابرت موریس نیز کارهای تاثیرگذاری به روش استفاده از اشکال هندسی با لبه های تیز انجام داده اند. این روش مینیمالیست ها چندان هم بین نقاشان بی سابقه نیست. "دیوید اسمیت" –مجسمه ساز - که در اوایل دهه ۱۹۶۰ عمده کارهایش را با استفاده از دایره و مربع خلق می کرد و "اد رینهارت" نقاشی که بیشتر با بوم های سیاه رنگش که به مربع هایی تقسیم می شدند شناخته می شود، دو تن از مهم ترین پیشگامان این راه هستند. البته این دونفر با اینکه از شکل های هندسی در کارهای خود استفاده می کردند مینیمالیست نبودند و بیشتر به عنوان هنرمندان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی شناخته می شوند. همزمانی آنها با اوج گیری جنبش مینیمالیسم تاثیر مشهودی روی کار آنها گذاشته است. «مربع های سفید روی سفید» کاسیمیر مالویچ نقاش روس در سال 1918 و نقاشی های توری مانند نقاش آلمانی پیت موندریان که اولین نمونه این نقاشی ها را در سال 1920 کشید، نمونه های قدیمی تر طرز تفکر مینیمالیستی است. درست زمانی که مینیمالیسم به پایداری رسید، مرزهایش شروع به از بین رفتن کرد. قبلا در اواسط دهه 60، افرادی خود را پست مینیمالیست ( یا پراسس process) می خواندند، با استفاده از مفاهیمی ناپایدار مانند آنتروپی، شانس و حتی گاهی سلیقه شخصی، لبه های تیز را اندکی نرم تر کردند. هنرمندان پست مینیمالیست مانند ریچارد سرا، بری لوا و رابرت موریس با استفاده از موج دادن، پاره کردن، پراکنده کردن و کارهای تصادفی دیگر با اشیایی چون سرب، نمد و بلبرینگ، تند و تیزی و دیسیپلین و نظم مینیمالیسم را به چالش کشیدند. مجسمه سازان دیگر مانند رابرت اسمیتسون و مایکل هیزر، مفاهیم مینیمالیسم را به میان طبیعت بردند و با تغئیر شکل دادن دشت ها (به خصوص در جنوب غربی آمریکا) به خلق آثار عظیمی پرداختند که به هنر خاک معروف شدند. نمونه های دیگر مینیمالیسم را می توان در مجسمه های کوچم اوا هس مجسمه ساز آمریکایی دید و در نقاشی های درخشان اگنس مارتین نقاش کانادایی – آمریکایی که قسمت های شبکه ای کارهایش را به وضوح با دست می کشید. هردو این زنان مینیمالیسم را به عنوان زیربنای کارهایشان پذیرفته اند اما به شخصیت فردیشان نیز اجازه حضور در آثارشان را داده اند. از بین هنرمندان نخستیم جنبش مینیمالیسم، جود و آندره در بین اندک کسانی هستند که به این روش وفادار ماندند. بقیه از جمله لویت و استلا به مرور فردیت و پیچیدگی بسیاری در کارهایشان دخیل شد.
مینیمالیسم در نقاشی با کازیمیر مالویچ "kazimir Malevich" آغاز شد. وی سبک مینیمالیسم را با آثار ساده و هندسی خودنظیر مربع سیاه “ Black Square " 1913 و سفید روی سفید “ White on White " 1918 برای دیگران تشریح کرد. "kazimir Malevich" Black Square
"kazimir Malevich" White on White
هم زمان با مالویچ، پیت موندریان " Piet Mondrian " با نقاشی های توری مانند خود در ارائه ی سبکی جدید و در مقابله با اکسپرسیونیسم کوشش می نمود. piet mondrian coll part piet mondrian dans son atelier en 1926 centre نقاشان مینیمال بیش از اینکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقه مند باشند، نگاهشان به یک روش منطقی و مفاهیم فیزیک عمومی مانند تصاعدهای ریاضی و جاذبه بود. مینیمالیست ها از خط های راست بسیار استفاده جستند، و استفاده از هنرشان را برای محصولات تجاری ممنوع کردند. این نقاشان سعی بر استفاده حداقلی از رنگ ، وبه کار بردن رنگ های خالص و اصلی در نقاشی های خود . مارک روتکو " Mark Rothko " از صاحب نظران این سبک در نقاشی می گوید: "Mark Rothko " "من یک نقاش آبستره " Abstract " نیستم و علاقه ای به ارتباط میان رنگ ها و شکل ها ندارم. تنها چیزی که برای من مهم است بیان احساسات ساده و اولیه انسان در رابطه با سرنوشت، بدبختی، شادی و... است؛ نقاشی باید معجزه آسا باشد."
نقاشان مینیمال: ـ کازمیر مالویچ kazimir Malevich ـ پیت موندریان Piet Mondrian ـ مارک روتکو Mark Rothko ـ سل لویت Sol LeWitt ـ فرانک استلا Frank Stella
ادبیات مینیمال تاثیر جریان مینیمال بر هنر ادبیات نیز بسیار جذاب است. نویسنده این سبک هنری با پرهیز از بکار برد قیود و دیگر اطلاعات غیر ضروری، علاوه بر اینکه داستان خود را ساده و کوتاه تر تهیه می کند به خواننده این اجازه را می دهد که در بسیاری از موارد خود قسمتهایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درک کند، او را مجبور می کند که در قسمتهایی از داستان تصمیم بگیرد و مسیری را برای ادامه انتخاب کند. شخصیت هایی که در این گونه داستانها یا رمانها وجود دارند عمومآ افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک کارگاه بسیار باهوش، یک فرشته زیبا و ... پیدا نمی شوند.
موسیقی مینیمال قرنها بود که بسیاری از موسیقیدانان سرکش و جسور از نحوه حرکت و جهت پیشرفت موسیقی احساس نارضایتی می کردند. آنها معقتد بودند که هنر موسیقی نباید به سمتی برود که در آن تکنیک های غیر ضروری - یا بقول آنها آرتیستیک - بر نفس موسیقی غلبه کند.
سینمای مینیمالمینیمال در سینما در اوایل دهه ی 60 مطرح شد. محدودیت در به کار بردن پوزیشن های دوربین،به کار بردن بازیگران غیر حرفه ای(از ویژگی بیش تر مربوط به مینیمالیست های سنتی می شود)،تکنیک فی البداهه گویی بازی کردن و..
عکاسی مینیمال عکاسی مینیمالیستی یک هنر کمتر شناخته شده است. بهره گیری از تصاویر آرام ، ومتمرکز ساختن کادر در عناصر اصلی برای خلق ترکیبی بی نقص از ویژگی هی این نوع از عکاسیست.این سبک از عکاسی با طرح یک چالش با تنطیم یک یا دو عنصر در کادر به بیان یک موضوع و پیام می پردازد.
از ویژگی های عکاسی مینیمال: . تمرکز کادر بر روی عناصر اصلی برای خلق ترکیبی بی نقص
موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: سبک ها و مکاتب عکاسی, تکنیکهای عکاسی [ سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۸:۳۷ ق.ظ ] [ آرمان ]
مایکل وزلی (Michael Wesely) عکاسی است متولد 1963 در مونیخ (که اکنون در برلین زندگی میکند) که معروفیت او بیشتر به دلیل عکسهایش با نوردهی بلندمدت است، که توسط دوربین ساختۀ خود از نوع پینهول ثبت شدهاند (دوربینی که به جای لنز از حفرهای کوچک استفاده میکند). او با عکسبرداری با مدت شاتر 2 سال، مراحل ساخت سازهای در میدان Potsdamer در برلین را در سالهای 1997 تا 1999، به تصویر کشید. این پروژه توسط DaimerChrysler تعریف شده بود. این عکسها توسط پنج دوربین در نقاط متفاوت ثبت شده، که روند ساخت سازه را به صورت یک فرایند همزمان به تصویر کشیده است. در درون این عکسها فضای قبل از ساخت ساختمانها نیز قابل مشاهده است. کل فرایند ساخت به صورتی شفاف قابل ملاحظه است. همچنین مسیر حرکت خورشید نیز تغییرات موقعیت آن را به تصویر کشیده است. وزلی ادعا میکند میتواند نوردهیهایی تا 40 سال را نیز انجام دهد. در ادامه تعدادی از کارهای او آورده شده است: عکس زیر با یک دوربین پینهول و با اکسپوز ۶ماهه گرفته شده است: عکس از Justine Quinnell در عکس، پل بریستول دیده میشود و رد حرکت خورشید در مدت ۶ ماه بر فراز آن. جدای از مسائل تکنیکی، عکس زیبایی است. مبهم بودن عکس، و حرکت غریب خورشید، بخوبی سیلان زمان را نشان میدهد. جالب اینکه در سایت پینهول فتوگرافی، این عکس به صورت چاپ شده برای فروش گذاشته شده است و عنوان زیبایی دارد " ۶ ماه تابش آفتاب را هدیه دهید Give Someone 6 month of sunshine" اما اکسپوزهای طویلتر هم در عکاسی وجود داشته است. در سال ۲۰۰۱ موزه هنرهای مدرن نیویورک از Michael Wesley درخواست کرد که از روند تخریب و ساخت مجدد موزه، یک عکس با اکسپوز طولانی بگیرد. مایکل هم با استفاده از ۴ دوربین پینهول دستساز در ۴ طرف، عکسهایی با اکسپوز ۳۴ ماهه گرفت. از سال۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ . دو عکس آخر مربوط به ساختمان Potsdamer Platz در برلین در مدت ۲ سال میباشند. عکسها واقعا سورئال هستند. گذشت زمان کاملا آشکار است. حرکت خورشید شبیه نقاشی بر پهنه آسمان شده است و رویهم افتادگی قسمتهای قدیم و جدید ساختمان، حس غریبی دارد. این عکس هم در طی یکسال از یک دفتر گرفته شده است. مایکل می گوید که او قادر است عکس هایی با اکسپوز تا ۱۴ سال هم بگیرد. عکسها واجد حس قوی از بودن و نبودن هستند. اشیایی که در طول زمان تغییر میکنند و جای خود را به اشیاء دیگر میدهند. کم کم محو میشوند و دیگر نیستند. از انسان خبری نیست. محیطی است که بدون انسان، در حال تغییر و تحول است. بهگونهای شاید بیانگر موجودیت موقت انسان باشد که در ظرف تغییرات طویلالمدت، دیده نمی شود و یا جایی ندارد.
مدت زمان نوردهی عکس زیر نیز مشخص نیست، اما زندگی تا مرگ یک دسته گل را به زیبایی به نمایش گذاشته است. این شمع نیز از زمان روشن شدن تا لحظه مرگ و خاموش شدن آن در یک شات بسیار طولانی ثبت شده است. عکس های پرتره وی نیز منحصر به فرد است. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: معرفی عکاس, تکنیکهای عکاسی [ یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۹:۱۲ ق.ظ ] [ آرمان ]
یکی از روشهای بسیار قدرتمند برای بهبود ترکیببندی در عکس، استفاده از خطوط است. خطوط در صورتی که درست استفاده شوند میتوانند اثر عکس را به شدت افزایش دهند.
خطوط به دو طریق بر ترکیببندی عکس اثر میگذارند. اول اینکه در عکس ایجاد حس (Mood) میکنند، و دوم اینکه خطوط چشم را در عکس هدایت میکنند. خطوط با تأثیر گذاردن بر حس عکس، محتوای احساسی به آن اضافه میکنند. همچنین با هدایت چشم ناظر، تمرکز توجه بیننده را بر روی عکس حفظ میکنند. هنگام صحبت در مورد خطوط، میتوان به انواع زیر از خطوط اشاره کرد:
حس: خطوط افقی
حس: خطوط عمودی
حس: خطوط قطری
هدایت چشم جزئیات بسیاری در ترکیببندی نقش دارند، اما آنچه ممکن است تا به حال به آن توجه زیادی نکرده باشید، نسبت ابعاد (Aspect ratio) (قطع عکس) است. نسبت ابعاد عبارتی است که برای بیان نسبت بین عرض و ارتفاع عکس به کار میرود. دلیل این که نسبت ابعاد غالباً به فراموشی سپرده میشود، بسیار ساده است؛ نسبت ابعاد به دوربین شما بستگی دارد و هنگام ثبت عکس از آن استفاده میکنیم.
آگاهی از خصوصیات نسبت ابعاد دوربین، به شما در ترکیببندی بهتر کمک خواهد کرد. همچنین متوجه خواهید شد، چه زمانی برش یک عکس به نسبت ابعادی متفاوت، ترکیببندی عکس را بهتر خواهد کرد.
فرمتها
7:6
1:1 یا (6:6)
5:4
16:9
12:6 یا (2:1)
کادر 35mm (یا مستطیل) در حالت افقی به خوبی عمل میکند، اما زمانی که به صورت عمودی استفاده شود، به آن خوبی نیست. در این حالت مستطیل بسیار «بلند» است، و پر کردن مفید کادر، مشکل میشود.
من این مشکل را «مشکل 35mm» مینامم. این مشکل میتواند برای هر سوژهای به وجود بیاید، اما به طور خاص در عکاسی منظره، اگر از کادر عمودی استفاده شود، غالباً آسمان زیادی در کادر قرار خواهد گرفت (به همین دلیل من بیشتر عکسهای منظره را به صورت افقی میگیرم).
میکرو سهچهارم
لایوویو و منظرهیاب الکترونیکی
فرمت مربعی
نسبت ابعاد و چاپ
راهحل بسیار ساده است ـ عکسهای خود را با حاشیۀ سفید چاپ کنید. این کار علاوه بر زیباتر دیدهشدن، به دلیل چاپ سادهتر، کاملاً عملی است. شکل بالا عکسی را نشان میدهد که با دوربین 35mm گرفته شده و بر روی کاغذی با اندازۀ A3 یا A4 چاپ شده است.
چطور برش دهیم
به ماژول Develop رفته و بر روی آیکن Crop کلیک کنید. بر روی فلش کنار واژۀ «Original» کلیک کرده و یکی از نسبتهای ابعاد را از لیست انتخاب کنید. یا بر روی «Enter custom» کلیک کرده و اعداد اختیاری وارد کنید.
فتوشاپ
اگر عکس Jpeg یا Tiff را در فتوشاپ ویرایش میکنید (نه Adobe Camera Row، که همانند لایتروم است) برای رسیدن به نسبت بعد مورد نظر کمی محاسبات انجام دهید. سادهترین راه این است که ابزار برش را انتخاب کنید و ابعادی را که میخواهید در فیلدهای عرض و ارتفاع وارد کنید. ارتفاع (یا عرض، در عکسهای عمودی) باید با ارتفاع عکس شما برابر باشد، سپس میتوانید مقدار عرضی که با نسبت بعد دلخواه شما جور در میآید را وارد کنید.
نتیجهگیری موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی [ یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۸:۴۶ ق.ظ ] [ آرمان ]
عکسها نگاه ما هستند، که در منظرهیاب دوربین خلق میشوند و با فشار یک دکمه ثبت میشوند. گاهی این ترکیببندی اولیه، آخرین ترکیببندی است، و گاهی اینطور نیست. گاهی صحنه را با این دید کادربندی میکنیم که نگاه نهایی خود را در لحظه خلق کنیم، و گاهی با این دید کادربندی میکینم که بعداً بر روی نگاه خود کار کرده و تصویر نهایی را حاصل کنیم. بیشتر عکسهای فرمت 35mm جای کار کمتری دارند به طوری که با کادربندی نهایی تقریباً یکی هستند. اما قطعهای بزرگ، امکان تغییر کادربندی بدون ریسک صدمه بر کیفیت عکس را فراهم میکنند. و در نهایت کمتر با دید کادربندی نهایی استفاده میشوند و عموماً برای رسیدن به کادربندی مورد نظر، برش میخورند.
افقی یا عمودی
جایدهی المانها در کادر
به خاطر داشته باشید که اینها فقط یک سری پیشنهادند، نه قوانینی که همیشه باید به آنها پایبند باشید.
با سوژههای بیشتر
پس از آن، دیگر المانهای کادر به میان خواهند آمد، که به برجستگی آنها و فضای اختصاص دادهشده به آنها در ترکیببندی بستگی دارد.
در دنیایی که فتوشاپ بر ان تسلط دارد، ممکن است فکر کنید، هر اشتباهی را که در حین ثبت عکس مرتکب میشوید، میتوانید به آسانی در پردازش رفع کنید. اما در واقعیت این طور نیست؛ به خصوص زمانی که پای ترکیببندی در میان باشد. در مورد ترکیببندی، موضوعاتی بیش از قانون یکسومها وجود دارد. در این مطلب جنبههایی از ترکیببندی مورد توجه قرار گرفته شده است که پیشتر کمتر به آن توجه کردهاید ـ وزن بصری (Visual Mass). وزن بصری چیست؟ وزن بصری اصلی است که باعث میشود عناصری بصری، بیش از دیگر عناصر، چشم را به سوی خود جذب کنند.
حالا به عکس بعدی نگاه کنید. این عکس کمی بعدتر در همان بعد از ظهر و از نقطهای مشابه، گرفته شده است. من از یک چراق قوه که با ژل قرمز پوشیده شده بود استفاده کردم تا صخرههای پیشزمینه را با رنگ قرمز رنگآمیزی کنم. حالا چشم شما به کجا حرکت میکند؟ به یقین، دائماً بین صخرههای قرمز رنگ و جزیره در حرکت است. صخرههایی که در عکس قبل تقریباً به چشم نمیآمدند، حالا وزن بصری بیشتری دارند.
با کمی تمرین، میتوانید از اصل وزن بصری استفاده کرده و هدایت چشم بیننده را در عکس خود به دست گیرید. در این مطلب، به 9 المان مهم وزن بصری خواهیم پرداخت.
انسان
تون رنگی روشن بر روی تون تیره
رنگهای گرم بر روی رنگهای سرد
رنگهای روشن در مقابل رنگهای تیره
نواحی شارپ در مقابل نواحی خارج از فکوس
خطوط مایل در مقابل خطوط مستقیم
عناصر قابل تشخیص در مقابل عناصر غیرقابل تشخیص
کنتراست بالا در مقابل کنتراست پایین
عناصر بزرگ و غالب در مقابل عناصر کوچکتر
ترکیب تمام آنها با هم
سادهسازی
برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی [ شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۳:۸ ب.ظ ] [ آرمان ]
آشنایی با ترکیببندی چیزی است که هر عکاسی باید زمانی را به یادگیری آن اختصاص دهد. بدون شک، بدون نیاز به هیچگونه تجهیزات گرانقیمتی، ترکیببندی خوب میتواند کیفیت عکسهای شما را بالا ببرد. پرورش چشمی که عکاسگونه ببیند، برای بعضی به طور طبیعی وجود دارد، اما برای بعضی نیاز به تلاش و زمان دارد تا مهارتهای بصری خود را به عنوان یک عکاس افزایش دهند. در اینجا گزیدهای از نکات آورده شدهاند که زمانی که به ترکیببندی توجه میکنید، میتوانند به شما کمک کنند.
1. سعی نکنید بدون نقص باشید
2. سادگی
3. قانون یکسومها
4. ترکیببندی در عکسهای لندسکیپ
5. خطوط
6. شکلها زمانی که فهمیدید خطوط در ترکیببندی عکس شما چه نقشی ایفا میکنند، میتوانید اثر شکلها را نیز درک کنید. سعی کنید از نگاه کردن از درون منظرهیاب، فقط به سوژۀ اصلی، فاصله بگیرید و سعی کنید به اشکال تمام المانهای درون کادر توجه کنید. درک نحوۀ تعامل اشکال بر روی یکدیگر، بسیار مهم است. اشکالی صلب مانند مثلث و مربع بسیار راحتتر در کادر کنترل میشوند تا اشکال انعطافپذیری مانند دایره، اما وقتی نحوۀ شکلگیری هر المان را درک کنید، قادر خواهید بود شکل آنها و وابستگی آنها را با سوژۀ اصلی، با قدرت هرچه تمامتر به تصویر بکشید.
7. تضاد درون سوژۀ اصلی
8. کادربندی
9. فضای منفی
10. زاویه
11. ایجاد لایه
12. تقارن و الگو
13. برش (Cropping)
14. تمرین، تمرین و تمرین
یکی از بزرگترین درسهایی که هر تازهکاری در عکاسی یاد میگیرد، غیر از اینکه زودتر از گفتن کلمۀ shoot حساب بانکیاش خالی میشود، این است که برای هر نتیجۀ مطلوبی یک نوع عمل نیاز است. اگر عکسی روشنتر میخواهیم، باید نوردهی را جبران کنیم. اگر عکسی شارپتر میخواهیم، باید سرعت شاتر را تنظیم کنیم و.... یاد گرفتن قوانین عکاسی، هرچند ساده نیست، اما سرراست است. درس دیگری که در عکاسی آموخته میشود این است که حرکت صحیح، حرکت کردن بر خلاف قوانین است. هیچ قانونی وجود ندارد که دنبال کردن آن، حصول عکسی خوب را تضمین کند. این دانش باید از درون نشأت بگیرد و برای کسانی که طراحی فضای عکس برای آنها حسی و درونی نیست، اجرای خط مشیهای ترکیببندی لازم الاجراست.
آشنایی با خط مشیهای ترکیببندی
چه موقع قوانین را زیر پا بگذاریم؟
در بسیاری موارد، هنرمندان حرفهای از قرار دادن سوژۀ خود در مرکز تصویر، مانند تازهکاران، جلوگیری میکنند. قرار دادن سوژه در مرکز عکس دیدی متوسط در عکس ایجاد میکند و منحصر به فرد بودن را از آن میگیرد. علاوه بر آن، همه میتوانند عکس پرندهای در آب را بگیرند. اما در مورد این عکس، چه چیز خاصی وجود دارد؟ در این عکس، دوایر هممرکز در اطراف پرندهای که در مرکز قرار گرفته، صحنه را خاص کرده است. راه گرفتن این عکس بسیار واضح است: قوانین را فراموش کنید.
کچلایتهای کوچک در چشم این حیوان جوان تنها دلیل برای زیر پا گذاشتن یکی از مهمترین قوانین عکاسی حیات وحش است. این موضوع به این خرگوش کیفیتی مطبوع و کودکانه میدهد که احساس پاکی و جوانی را برمیانگیزد. هدفم جنبۀ انسانی دادن به موضوع نیست، اما انسان میتواند حیوانی که به فاصلهای دور نگاه میکند را به شکل کودکی تصور کند که با تعجب و شک، به دنیایی جدید، یا به مادر خود نگاه میکند. من عمداً از فلاش پرکننده برای روشنکردن نواحی تاریک حیوانات استفاد نمیکنم، چراکه این کار برجستگی چشمها، که اهمیت تمام تصویر در آن است، را از بین میبرد.
یکی از راهنماهای شناختهشده برای حیواناتی که به چپ یا راست نگاه میکنند این است که در جهتی که سوژه به آن طرف نگاه میکند، فضای خالی به اندازۀ کافی قرار داده شود. اگر عکس پرندهای را که در جای بلندی نشسته را کادربندی کنیم و پرنده در گوشۀ راست کادر قرار گرفته باشد، اما به سمت راست هم نگاه کند، این گونه به نظر میرسد که پرنده به گوشۀ سمت راست کادر نگاه میکند؛ گذشته از زشت بودن، خسته کننده هم خواهد بود. در تصورات ما چیزی وجود ندارد که حدس بزنیم پرنده واقعاً به چه نگاه میکند. خالی گذاشتن فضا، بسته به اینکه در این فضا چه چیزی قرار دارد، در مورد اینکه حیوان به چه چیزی نگاه میکند، ایدۀ خوبی به بیننده خواهد داد و تصورات و حس کنجکاوی را ارضا خواهد کرد.
راهنمای دیگر این است که سعی کنید تمام سوژه در عکس وجود داشته باشد. به جز زمانی که هدف عکاس ثبت عکس پرترۀ کلوزآپ است که عمداً فقط بخشی از سوژه را در عکس قرار میدهد، برش عضوها پایانی زشت را برای یک حیوان رقم خواهد زد. برای افرادی با قدرت تخیل فعال، این امر ممکن است حتی حس قطع عضو پرنده را نیز القا کند. این مطمئناً پیغامی نیست که میخواهیم به بیننده القا کنیم.
اطلاعات عکس ها به ترتیب: تمام عکسها متعلق به Gloria Hopkins
Pied-billed Grebe: Wakodahatchee Wetlands, Nikon F-100, Tamron 200-400 f/5.6, Fuji SensiaII, evaluative metering at 0, lens rested on railing. Immature Marsh Rabbit: Wakodahatchee Wetlands, EOS3, 400 f/5.6, Fuji Provia100F, evaluative metering at +1/3, lens stabilized on ground. Butterfly (captive): Butterfly World, EOS3, 50 f/1.8II, Fuji Sensia100, evaluative metering at 0. Anhinga: Anhinga Trail ENP, EOS3, 400 f/5.6, 1.4tc, Fuji Sensia100, fill flash at -1 2/3, موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی [ شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۳:۳ ب.ظ ] [ آرمان ]
نوشتۀ: patrick-del-rosario تجهیزات عکاسی با کیفیت، به تنهایی باعث نمیشوند عکاس خوبی شوید. این چیزی است که حرفهایها به شما میگویند. برای ثبت عکسهای خوب بیش از آنچه در مورد تجهیزات میتوان صحبت کرد، صحبت وجود دارد. حتی امروزه نیز به زیبایی عکسهای آنسل آدامز که 60 ـ 70 سال پیش گرفته شدند، نگاه میکنیم؛ پیش از آن که بسیاری از پیشرفتهای امروزی عکاسی را به رسانهای عمومی تبدیل کند. آیا به این عکسها «هنر» اطلاق میشود؟ البته. آیا به تجهیزات پیشرفته و مدرن ثبت شدند؟ به هیچ عنوان.
"Ansel Easton Adams"
وقتی از او در مورد این که از کدام لنز واید استفاده میکنید، پرسید: «بهترین لنز واید؟ دو قدم عقب بروید و به دنبال «آهان» بگردید. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: معرفی عکاس, تکنیکهای عکاسی [ شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۲:۳۴ ب.ظ ] [ آرمان ]
در این مبحث خطاهای اپتيكی لنز بررسی می شود.
پراش ( تفرق ) Aperture diffraction پديده تفريق نور حاصل از اعمال ديافراگمهاي بسته كه از وضوح تصوير مي كاهد. پراش (Diffraction)، اثری اپتیکی است که صرفنظر از مقدار مگاپیکسل دوربین، میتواند رزلوشن کلی عکاسی شما را محدود کند. نور طبیعی در هوای یکنواخت، به صورت مستقیم حرکت میکند. البته در صورتی که از حفرۀ کوچکی مانند دریچۀ دیافراگم لنز، عبور کند دچار انحراف یا پراش (انکسار) میشود. در حالت عادی از آنجایی که دیافراگم با کاهش خطاهای لنز، باعث افزایش وضوح میشود، این اثر قابل چشمپوشی است. البته برای دیافراگمهای بسیار کوچک، این تکنیک در جهت مخالف با وضوح عمل میکند، که گفته میشود در این نقطه دوربین توسط پراش محدود شده است (diffraction limited). آشنایی با این محدودیت میتواند باعث جلوگیری از سافت شدن عکس و استفاده از سرعتهای طولانی شاتر و ISOهای بالای ناشی از دیافراگم بسیار بسته شود. شعاعهای موازی نور پس از عبور از دریچۀ باریک، واگرا شده و با یکدیگر تداخل مییابند. این اثر هرچه اندازۀ دیافراگم نسبت به طول موج نور عبوری کمتر شود، اهمیت بیشتری مییابد، اما تا حدودی برای تمام منابع نوری متمرکز و هر اندازۀ دیافراگمی رخ میدهد.
از آنجایی که حالا اشعههای واگرا شده فواصل متفاوتی را طی میکنند، بعضی نسبت به دیگری تفاوت فاز پیدا کرده و در صورت تداخل باهم میتوانند به طور کامل یا جزئی، یکدیگر را حذف کنند. این تداخل، الگوی پراشی تولید میکند، به طوری که، در جاهایی که امواج نوری با هم جمع میشوند، دارای پیک نوری و در جاهایی که یکدیگر را حذف میکنند، دارای نور کمتری است. اگر میزان روشنایی نور در هر نقطه بر روی یک خط اندازهگیری شود، اطلاعات به صورت نوارهایی مانند شکل زیر آشکار میشوند.
برای دیافراگم دایرهای ایدهآل، الگوی دوبعدی پراش، پس از آن که توسط جرج ایری (George Airy) شناخته شد، دیسک ایری (Airy disk) نامیده میشود. عرض دیسک ایری (قطر اولین دایرۀ تیره) برای تعرف حداکثر رزلوشن تئوریکال یک سیستم اپتیکی استفاده میشود.
زمانی که قطر پیک مرکزی دیسک ایری نسبت به اندازۀ پیکسل دوربین (یا حداکثر دایرۀ پراکندگی ـ Circle of confusion) بزرگ شود، شروع به گذاشتن اثر اپتیکی بر روی تصویر میکند. به نوع دیگر، اگر دو دیسک ایری بیش از عرض خود، به هم نزدیک شوند، دیگر قابل تفکیک نیستند (معیار ریلای ـ Rayleigh criterion).
بنابراین، تفرق، محدودیتی اساسی برای رزلوشن ایجاد میکند، که مستقل از تعداد مگاپیکسل یا اندازۀ فرمت فیلم است. این محدودیت، فقط به عدد دیافراگم (f-stop) لنز و طول موج نور بستگی دارد. میتوان آن را از نظر تئوری، به عنوان کوچکترین پیکسل از جزئیات عکس، تصور کرد. حتی اگر دو پیک هنوز هم قابل تفکیک شدن باشند، دیافراگمهای کوچک، کنتراست مقیاس کوچک را به دلیل همپوشانی جزئی، حلقۀ ثانویه و دیگر ریپلهای اطراف دیسک مرکزی، کاهش میدهند (شکل بالا).
COMA دنباله دار شدن Comatic Aberration
یک نوع اعوجاج هندسی تصویر رایج در لنزها که باعث میشود تصویر به سمت مرکز جمع شده و لبههای تصویر دارای انحنا شوند. این پدیده بیشتر در تصاویری که دارای خطوط کاملا مستقیم مخصوصا در لبه های کادر تصویر هستند قابل مشاهده می باشد.
Chromatic aberration که به اختصار CA می گویند که با نام های achromatism و chromatic distortion نیز شناخته می شود به معنی اعوجاج رنگی است. هنگامی كه نور سفید از منشور عبور میكند به رنگهای هفتگانه شكسته میشود.علت این امر تفاوت ضریب شكست برای طول موجهای مختلف نور است. ضریب شكست شیشه لنز نیز برای رنگهای مختلف با طول موج های مختلف ، متفاوت است. این مسئله در كناره های تصویر نسبت به مركز آن شدید تر است. (یعنی مشكل در كناره های لنز نسبت به مركز بیشتر است).
در عمل، اعوجاج محوری رنگ، خود را به صورت محو شدن رنگها نشان میدهد.اما اختلاف بزرگنمایی رنگی (chromatic difference of magnification یا Lateral Chromatic Magnification ) خود رابه صورت Color Fringing نشان میدهد كه در این حالت هاله ای از رنگ در اطراف لبه های اجسام موجود در تصویر ( كه طبیعتا باعث كاهش شارپ بودن تصویر میگردد) دیده میشود.این حالت بیشتر در لنزهای سوپر تله (بیش از 200 میلیمتر در فرمت 35 میلیمتری ) و یا واید (كمتر از 20 میلیمتر در فرمت 35 میلیمتری) وجود دارد. همچنین در لبه های اجسامی كه با اطراف از لحاظ رنگ وروشنایی دارای كنتراست بالایی هستند ،بیشتر به چشم میخورد.هاله های رنگی ایجاد شده بیشتر فیروزه ای(Cyan ) وبنفش (Magneta) هستند. اما رنگهای قرمز ،آبی و زرد نیز دیده می شوند. در حقیقت می توان گفت كه برخی رنگها در تصویر نهایی در فوكوس كامل نیستند.
اما قیمت این لنزها بسیار گران است .
LENS FLARE
زمانی فلر اتفاق ميافتد كه نوری به اشكال غير از تصوير ( non-image forming light ) نظیر بازتاب داخلی و پراکندگی از ناهمگونی مواد به کار رفته در ساخت لنز ، وارد لنز ميشود و فیلم يا سنسور تصویر را متاثر مي كند. موضوعات مرتبط: تصویربرداری پزشکی، آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, لنزهای تصویربرداری, فیزیک و مهندسی در عکاسی ادامه مطلب [ چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱:۳۲ ب.ظ ] [ آرمان ]
عکاس: شهرام رشیدی
توضیحات عکاس پرتره با پنج منبع نور: 1) سافت باکس 90 زنبوری قدرت توان 300 ژول که از کل توان 80 درصد استفاده شده در زاویه 45 درجه سمت چپ سوژه به ارتفاع 1.70 سانتی متر از زمین با فاصله1.30متربه سوژه تابیده شده. 2) چتر سفد با نور ملایم قدرت توان 300 ژول که از کل توان 70 درصد استفاده شده در زاویه 40درجه از سمت راست سوژه به ارتفاع 1.20 سانتی متر با فاصله 1.5متربه سوژه تابیده شده. 3)شیدر و زنبوری در جلوی شیدر با توان 300 ژول که از کل توان 40 درصد استفاده شده در زاویه 40 درجه به ارتفاع 2.20سانتی متر از زمین وبا فاصله 1.30 متر تا سوژه و نور را به طور موضعی که مقداری از نور به سر و مقداری به صورت جهت برجستگی چهره سر از بک از طرف چپ به سوژه 4) شیدر و زنبوری در جلوی شیدر به قدرت 150 ژول که از کل توان 70 درصد استفاده شده فاصله تاسوژه 1.5 متر به ارتفاع 2.10 سانتی متر از زمین و بطور موضعی که مقداری از صورت و شانه و سر را در بر بگیرد برای جلو گیری از یکنواختی نور و برجسته شدن چهره و جدا شدن شانه از بک. 5) کاسه .و زنبوری جلوی کاسه برای متمرکز کردن نور به توان 150 ژول که از کل توان 20 درصد استفاده شده به طرف بکگراند بخاطر اینکه شانه سوژه با بک قاطی نشود ارتفاع از زمین 1متر فاصله تا بک 30 سانتی متر. فاصله سوژه تا دوربین 1.40 سانتی متر مود انتخابی دوربین سیاه و سفید.امیدوارم استفاده برده باشید در باره حالت سوژه باید عرض کنم که خواست بهم بگه که چطوری وایسم شات زدم و دیدم چهره اش هم در حال خنده است با خودم گفتم در این رکود خنده بد نیست که آپلودش کنم امیدوارم شما هم همیشه چهره ای مانند این سوژه داشته باشید (خندان)
حساسییت ISO :160 توضیحات عکاس پرتره با پنج منبع نور . 1) سافت باکس 90 زنبوری قدرت توان 300 ژول که از کل توان 80 درصد استفاده شده در زاویه 45 درجه سمت چپ سوژه به ارتفاع 1.70 سانتی متر از زمین با فاصله1.5متربه سوژه تابیده شده. 2) چتر سفد با نور ملایم قدرت توان 300 ژول که از کل توان 70 درصد استفاده شده در زاویه 45درجه از سمت راست سوژه به ارتفاع 1.20 سانتی متر با فاصله 1.5متربه سوژه تابیده شده. 3)شیدر و زنبوری در جلوی شیدر با توان 300 ژول که از کل توان 40 درصد استفاده شده در زاویه 40 درجه به ارتفاع 2 متر از زمین وبا فاصله 1.30 متر تا سوژه و نور را به طور موضعی که مقداری از نور به سر و مقداری به صورت جهت برجستگی چهره سر از بک از طرف چپ به سوژه 4) شیدر و زنبوری در جلوی شیدر به قدرت 150 ژول که از کل توان 70 درصد استفاده شده فاصله تاسوژه 1.5 متر به ارتفاع 2 متر از زمین و بطور موضعی که مقداری سر را در بر بگیرد 5) کاسه .و زنبوری جلوی کاسه برای متمرکز کردن نور به توان 150 ژول که از کل توان 20 درصد استفاده شده به طرف بکگراند بخاطر اینکه شانه سوژه با بک قاطی نشود ارتفاع از زمین 1متر فاصله تا بک 30 سانتی متر. فاصله سوژه تا دوربین 1.5 متر مود انتخابی دوربین سیاه و سفید.امیدوارم استفاده برده باشید.در باره سوژه باید عرض کنم با دخترش آمده بود که عکس پرسنلی برای دخترش بگیردو چون چهره ای چروکیده داشت از خواستم که عکس براش بگیرم واسه سایت با محبت جوابم داد و گفت اشکال نداره و شغلش را پرسیدم گفت که راننده تریلی بودم دیگه بازنشسته شدم .. منبع: سایت عکاسی موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: معرفی عکاس, تکنیکهای عکاسی, عکاسی پرتره [ سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۳:۳۳ ب.ظ ] [ آرمان ]
![]()
منبع:سایت عکاسی موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: معرفی عکاس, تکنیکهای عکاسی [ سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۹:۴۷ ق.ظ ] [ آرمان ]
![]() یک عکاس انگلیسی به نام نیک وازی nick veasey دست به ابتکار جالب زده است. Nick Veasey سال ۱۹۶۲ در لندن به دنیا آمده است. او که در نزدیکی میدستون در انگلیس زندگی می کند می گوید در طول یک دهه گذشته بیش از ۴۰۰۰ عکس با این روش گرفته است که شامل بازیکنان فوتبال , ساعت ها , تراکتورها و حتی هواپیما میشده اند . او بیشتر به زیر پوست و سطح افراد و اشیا علاقه دارد تا صورت ظاهری آنها …
او برخلاف شیوه معمول همه عکاسان به جای عکاسی با دوربینهای معمول یا حرفهای عکاسی از دوربینهای اشعه ایکس که بیشتر مصارف پزشکی دارند، عکاسی میکند. به همین دلیل آثار و عکسهای نیک وازی این هنرمند 46 ساله با سایر عکاسان تفاوت بسیاری دارد . تفاوتی که نام او را در عرصه هنر عکاسی مطرح و برجسته ساخته است. او در مدت 10 سال گذشته بیش از ۴۰۰۰ فریم یا بهتر بگویم عکسهای رادیولوژیکی با این روش گرفته است. عکاسی آن هم از این نوع یعنی، قرار گرفتن طولانی مدت، زیر پرتوی اشعه ایکس کار آسانی نیست. همه میدانند که در مراکز رادیولوژی برای پایین آوردن اثرات مضر اشعه ایکس بر روی بیمار، عکس در کسری از ثانیه گرفته میشود. در صورتی که نیک این هنرمند عکاس برای کادر کردن عکسهای خود، مجبور است سوژه عکاسی را به مدت 12 دقیقه گاه بیشتر با این اشعه مضر بمباران کند. سوژههای منتخب او گاه از بین بازیکنان فوتبال، ماشینها، حیوانات، گیاهان، لباسها یا هر چیز جالب دیگر مانند هواپیما است. نیک در زمینه کاری خود میگوید؛ من دوست دارم بیشتر به درون و زیر پوست موجودات و اشیاء سرک بکشم تا ظاهر ساخته پرداخته آنها. هر چند این کار خطرات فراوانی به همراه دارد ، با این وجود هر روز بیشتر به آن علاقهمند میشوم. این نوع عکاسی را باید عکاسی خطر یا مرگ نامید. شاید به همین دلیل است که این عکاسی برای او شهرت و ثروت فراوانی به ارمغان آورده است. او معتقد است که در این زمینه بعد از گذشت 10 سال، هنوز یک تازه کار است و راه طولانی در پیش دارد. در حال حاضر او در یک لابراتوار بسیار گران قیمت که به فرم یک اتاق رادیولوژی یعنی با دیوارهای به ضخامت 89 سانتیمتر طراحی و ساخته شده است، کار میکند. نیک عکاسی خود را یک عکاسی مدرن و نوین میداند و با اشاره به عکاسی سنتی میگوید؛ شاید روزی عکاسی با اشعه ایکس جایگزین عکاسی سنتی شود. کسی چه میداند؟ این هنرمند انگلیسی با ارائه عکسهای جذاب و منحصر به فرد و نیز تکنیکهای خاص و بعضا خطرناک تنها پیشرو و یکه تاز میدان این سبک عکاسی خطرناک است. با این وجود او خود را تنها یک عکاس معمولی که با تکنیکهای عکاسی سنتی با اشعه ایکس پرتو نگاری میکند، میداند. نکته دیگری که نیک به آن اشاره میکند، یک کار گروهی است. او میگوید؛ برای بدست آوردن بهترین جزییات از این نوع عکاسی من نیاز به سالها مطالعه و تحقیق در زمینه اشعه ایکس و نیز یک تیم مجرب و دقیق برای انجام کارهایم داشتم. چرا که این نوع عکاسی نیاز به یک گروه حرفهای، دقیق و مسلط دارد. افراد گروه من در زمینه عکاسی، کار با اشعه ایکس، کار با اسکنرهای عظیم، برنامههای کامپیوتری و... کاملا وارد و مسلط هستند. همچنین این گروه در سوژههای مانند؛ اتوبوس یا هواپیما به عنوان مسافران آن مورد استفاده قرار میگرفتند. این عکاسی یا تصویر برداری به نوعی فتوکپی از اصل درون هر چیز و در ابعاد دقیق همان سوژه است. به نوعی هیجان انگیز است نه؟ دوست دارید، چنین عکسهای از خود، خانواده، گیاهان و حیوانات خانگی خود در آلبوم داشته باشید؟ جالب است بدانید که از عکسهای او در زمینههای؛ تبلیغات، بررسیهای علمی و فنی بسیار سود برده و میبرند. موضوعات مرتبط: تصویربرداری پزشکی، آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, معرفی عکاس, تصویربرداری پزشکی, فیزیک و مهندسی در عکاسی [ یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۴:۶ ب.ظ ] [ آرمان ]
![]() آندره بازن، با صراحت تفاوت عمده عکاسی با نقاشی را این طور بیان میکند:"برای نخستین بار است که میان یک شئ پدید آورنده و نسخه بدلش تنها واسطه ای از یک عامل بی جان دخالت دارد. برای نخستین بار است که تصویری از جهان اتوماتیک وار بدون ملاحضه خلاقانه آدمی شکل میگیرد و شخصیت عکاس تنها در انتخاب سوژه عکاسی مورد نظرش و از طریق هدفی که در ذهنش می پروراند ، مورد مذاکره واقع می شود."....
آندره بازن، با صراحت تفاوت عمده عکاسی با نقاشی را این طور بیان میکند:" برای نخستین بار است که میان یک شئ پدید آورنده و نسخه بدلش تنها واسطه ای از یک عامل بی جان دخالت دارد. برای نخستین بار است که تصویری از جهان اتوماتیک وار بدون ملاحضه خلاقانه آدمی شکل میگیرد و شخصیت عکاس تنها در انتخاب سوژه عکاسی مورد نظرش و از طریق هدفی که در ذهنش می پروراند ، مورد مذاکره واقع می شود." فیلسوف محافظه کار ،" روجر اسکراپتون" ، بنا به دلایل مختلفی سعی در متمایز ساختن عکاسی از هنر های زیبا دارد . او این نکته را به طور ارزشمندی با روشن ساختن روابط عمدی متفاوت نقاش و عکاس نسبت به آنچه که به تصور می کشند، به وضوح بیان کرد : زمانی که یک نقاش سوژهای را به تصویر می کشد از اصل وجود یا عدم وجود آن تبعیت نمیکند.نقاش نمایشگر سوژه ای است که واقعیت خارجی دارد .اگر نقاشی باز نمودی از یک سوژه باشد ، این به ان معنی نیست که ان موضوع خاص حتما وجود دارد ، اگر هم وجود داشته باشد ، نمیتوان نتیجه گرفت که شخص خاصی وجود داشته که الف آن را نقاشی کرده است.ضرورتی برای وجود فرد خاصی که نقاشی الف متعلق بدان باشد وجود ندارد. در ترسیم این رابطه میان نقاش و سوژهاش ،به توصیف رابطه ای نیتمندانه هنرمند می پردازم. درک درست از ان تعمد ، در خلق یک سیما نهفته است ،سیمایی که از برخی جهات ناظر را به سمت شناخت سوژهاش سوق می دهد.لیکن تحلیل خود را از عکس چنین مطرح میکند: "یک عکس ، عکس از چیزیست ، ولی اینجا دیگر رابطه علی است که دخیل است نه رابطه عمدی.به عبارتی دیگر در صورتی که عکسی ، تصویری از سوژه ای باشد ضرورتا از وجود سوژه تبعیت میکند. چنانچه الف عکس فردی باشد ، مطمئنا فرد خاصی وجود داشته که عکس الف متعلق به اوست .به عبارتی دیگر، فقدان محض فرشتگان در این دنیایی مادی ممانعتی برای کشیدن تصویری از انها ایجاد نمی کند ولی قطعا مانع شما از گرفتن عکسی از انها می شود.اگر عکس ، عکسی از یک موضوع باشد ،نتیجه میگیریم که آن موضوع موجودیت دارد و اگر الف، عکسی از یک شخص باشد ، شخص خاصی وجود دارد که الف عکس اوست." رابطه ای نیتمندانه (عمدی) میان نقاشی و موضوع آن هست و رابطه ای علی میان عکس و موضوع آن.نقاشی از یک شخص ، چیزی بیش از صرف تصاویر ظاهر آن فرد است ؛ این نقاشی ، ضمنا بیانگر اندیشه ای درباره آن فرد هم هست ، اما عکس صرفا ثبت شکل ظاهری موضوع هنگام گرفتن عکس است، عکس ها به سبب ماهیت مکانیکی و علی اش نمیتواند بیانگر اندیشه ای در باره موضوع باشد.همین امر باعث میشود که در عکاسی بر خلاف نقاشی ، بینننده هیچ روش معینی برای نگریستن به موضوع عکس نداشته باشد.
از نظر اسکراتون ، حاصل اعمال تکنیک های" فتو مونتاژ" و "چاپ مکرر" را میتوان به بیان دقیقتر نقاشی قلمداد کرد و آن را شاهدی بر نامنزه ساختن عکاسی به دست عکاس – نقاشان دانست . البته نوعی عکاسی که از دیر باز آن را" تصویر گرایی" نام نهاده اند از ظرفیت های نقاشی استفاده کرده و بدین منظور از شیوه های غیر عکاسانه ، و حتی نقاشانه ، بهره برده است. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی, نقد عکس, معرفی عکاس [ یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۳:۱۸ ب.ظ ] [ آرمان ]
مطالعه و بررسی دقیق آثار نقاشی معروف زیر هر یک از جهتی
میتواند در عکاسی مفید و مؤثر باشد. مؤلف اصلی این مطلب Derek Winchester است که
برای آماده سازی جهت انتشار در سایت، مطالبی را به آن افزودهام.
این اثر معروف میتواند دارای نکات آموزشی متعددی برای عکاسی باشد اما مهمترین آنها، ارتباط هنرمند با سوژه و ایجاد ارتباط بین بیننده و عکس سوژه است. ارتباط چشمی سوژه انسانی همراه با میمیک خاص صورت، یکی از نکات مهم در عکاسی پرتره است. ۲-مدرسه آتن اثر رافائل: The School of Athens, Raphael بسیاری از عکاسان دوست دارند که عکسهای مینیمال بگیرند یا از یک شخص و یک موضوع منفرد عکاسی کنند. این اثر اما نشان میدهد که آثاری این چنین پیچیده نیز میتوانند موفق باشند. آثاری که حاوی چندین داستان مختلف هستند و هیچکدام از آنها نیز توجه بیننده را از کلیت اثر مخدوش نمیکنند. ترکیببندیهایی این چنین، میتواند آثار متفاوت و ارزشمندی بسازد.
ورمر عاشق نور پنجرهها بود. نور اصلی در بسیاری از نقاشیهای او، همین نوری است که از پنجره میآید. یک نور ملایم و موثر. این نور معمولاً از لحاظ کیفیت و تأثیر گذاری نمیتواند با نورهای مصنوعی دیگر جایگزین گردد. کچلایت چشمها و نوری که از گوشوارهها منعکس شده است، اثر را فوقالعاده ساخته است. علاوه بر آن، ارتباط قوی با سوژه که از ورای آن تا اعماق وجود بیننده تأثیر گذار است، نقطه قوت دیگر این اثر است.
بسیاری برای عکاسی در جستجوی لحظات غیرعادی و خاص هستند. چیزهایی که باعث جلب توجه شدید بیننده شود. تابلوی شببیداران نشان میدهد که گاه یک لحظه آرام و معمولی میتواند چقدر تأثیر گذار باشد و توجه را بخود جلب کند. این لحظات همواره در اطرافمان جاری هستند و شکارشان گاه سختتر از لحظات غیرعادی است.
در این اثر چهار ویژگی وجود دارد که هر یک میتواند خود یک سوژه عکاسی باشد و ترکیب آنها در این اثر بسیار جالب توجه است: عکاسی از انعکاسها، عکاسی از دست، عکاسی از خود و عکسهایی که حاوی پرسپکتیو هستند.
اثری برای مطالعه روش بیان روایتهای خالص از طریق حالات چهره. کاملاً میتوان از حالات چهره افراد، نوع سخنان را حدس زد. قدرت ثبت حالات چهرهای که قدرت بیانگری و روایت داشته باشند یکی از مهارتهای مهم عکاسی است. ۷- فراری اثر نُرمن راکوِل : The Runaway , Norman Rockwell آثار راکول در زمینه داستانگویی بسیار شاخص هستند. هر کدام از
اجزای این اثر و ترکیب آنها، داستانهای زیادی برای بیننده دارند و حتی باعث
برانگیخته شدن برخی خاطرات قدیمی میشود. چنین ویژگیهایی در یک اثر عکاسی میتواند
آن اثر را بسیار خاص و ارزشمند نماید. ۸- قوطیهای سوپ آماده کمپل اثر اندی وارهول : Campbell's Soup
cans, Andy warhol
امروزه تکنیکهای جدیدی برای عکاسی وجود دارند مانند HDR که در این تکنیکها، برخی گمان میکنند که میتوان از هر چیزی با این تکنیک عکاسی کرد و حاصل کار یک اثر خوب خواهد شد. Klimt بخاطر تکنیک خاصش در نقاشی شهره است اما این اثر نشان میدهد که بازهم ارتباط خاص بین اجزاء و ترکیب اثر است که میتواند اثر را ارزشمند نماید و نه صرف استفاده از تکنیک.
۱۰ – نقاشی غارها
الگویهای تکراری و چیدمان دقیقشان و تأثیر آنها در تهیه عکسهای خوب. ایجاد رابطه و تناسبهای خاص بین اجزاء تکراری. نمایش تفاوتهای جزئی در مجموعهای از اجزاء به ظاهر تکراری.
Bansky هنرمند گرافیتی انگلیسی در یک زمینه مهارت بالایی دارد: قرار دادن دو سوژه در کنار یکدیگر ( Juxtaposition) که اغلب دارای مفاهیم انتزاعی هستند و دیدن یکی در مجاورت دیگری باعث تأثیر ویژه بر مخاطب میگردد.
باید از چیزی عکس گرفت که در درجه اول برای خودمان معنا و اهمیت داشته باشد. وقتی به این نقاشی نگاه میکنیم میفهمیم که این کافه برای ون گوگ معنا داشته و برایش مهم بوده است.
لحظه قطعی فقط در مورد سوژههای انسانی اتفاق نمیافتد. لحظه های قطعی در طبیعت فراوان هستند و ثبت آنها نوید بخش یک اثر خوب خواهد بود.
همواره باید در کمین لحظاتی بود که عناصر طبیعی با سوژههای انسانی ارتباط تصویری مناسبی برقرار نمایند. خطوط درختان، جادهها و ردیف انسانها در یک زمان خاص، چنین ارتباط قوی پیدا خواهند نمود. ۱۶-آثار ادگار مولر: Edgar Mueller مولر استاد پرسپکتیو است. اگر از زاویه دیگری به این اثر بنگرید، حس عمق فعلی را نخواهد داشت. پرسپکتیو، ایجاد حس عمق، و دیدن زوایای تازه، همگی نکاتی هستند که این اثر می آموزاند.
یک اثر عالی با جزئیات فراوان و دقیق، که خیلی چیزها میتوان از آن آموخت.
امیلی کار بخاطر نقاشیهای مختلفی که از تیرهای چوبی سرخپوستان کشیده است معروف است. تیرهای چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل بر روی آنها نقش بسته است. مجموعهها در عکاسی اهمیت دارند. عکسهای منفرد همه چیز نیستند. باید به دنبال پروژهها و مجموعهها بود. چیزهایی که فقط در مجموعه عکس اهمیت مییابند. انتخاب موضوع برای مجموعه خود نیاز به تفحص و مطالعه دارد. نیاز به آماده سازی فکری دارد.
یک نمونه خوب دیگر برای آنکه بدانیم عکسها میتوانند شامل سوژه های فراوانی باشند که بدون آن که مشکلی برای یکدیگر یا کلیت عکس ایجاد کنند
وود در این اثر تلاش کرده است تا بگوید چه آدمهایی در آن خانه پشتی زندگی میکنند. خانه و زوج از لحاظ ظاهری و باطنی شباهت دارند. یک نمونه خوب برای آنکه بتوان سوژههایی را ثبت کرد که نمایانگر محیط و جامعه باشند. چه در ظاهر و چه در معنا.
این اثر میتواند یک عکس خیابانی باشد. یک لحظه قطعی سالها قبل از برسون. به حالت چهرهها دقت کنید. حتی میتوان شنید که چه می گویند. مطالعه دقیق این اثر میتواند کمک کند که چگونه لحظات قطعی را در خیابان بهتر بیابیم.
گاه در یک کادر نورهای مختلف با شدتهای مختلف و رنگهای مختلف وجود دارد. استفاده صحیح از این نورها میتواند اثر را برای مخاطب جذاب نماید. ردیف قایقهایی که در سایه هستند در مقابل دریاچه روشن و در مقابل شاخ و برگهایی که با نور زرد ملایم، روشن شده اند.
۲۳- پیرمرد با لباس قرمز اثر رامبراند: An old man in Red, Rembrandt Harmenszoon van Rijn این اثر نیز چیزهای زیادی برای آموختن دارد: نور پردازی ملایم متناسب با سوژه، نگاه خاص پیرمرد، تأکید بر لباس قرمز با تمرکز نور، تأکید بر دستها با پرداخت خوب جزئیات، پرداخت مناسب سایه در نواحی غیر ضروری و نورپردازی رامبراند که در آن نور در جهت مخالف صورت یک مثلث نورانی در زیر چشم ایجاد میکند. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, ترکیب بندی, نقد عکس, معرفی عکاس [ شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱:۵۸ ب.ظ ] [ آرمان ]
واژه CCD مخفف : Charged Coupled Device واژه CMOS مخفف : Complementary Metal Oxide Semiconductor CCD قلب دوربین های دیجیتال بوده و جای شاتر و هم فیلم را در دوربین های معمولی می گیرد. ظهور این تکنولوژی به سال 1960، زمانی که تلاش برای تولید حافظه های ارزان و در مقیاس بالا در حال انجام بود بر میگردد. در ابتدا استفاده از این تکنولوژی برای گرفتن تصویر به مخیله دانشمندانی که بر روی آن کار می کردند نیز خطور نمی کرد. در سال 1969، Willard Boyle و George Smith از CCD برای نگهداری اطلاعات استفاده کردند. اولین CCD مربوط به تصویر برداری به فرمت 100 * 100 پیکسل، در سال 1974 توسط شرکت Faichild Electronics تولید گردید. در سال بعد این وسیله در دوربین های تلویزیونی برای رسانه های تجاری و بعدا در تلسکوپ ها و وسایل تصویر برداری پزشکی مورد استفاده قرار گرفت. مدتها پس از این زمان بود که CCD در دوربین های دیجیتالی مورد استفاده عموم به فروشگاههای خیابانی راه پیدا نماید. این وسیله نظیر چشم انسان ولی بصورت الکترونیکی کار مینماید. هر CCD از میلیونها سلول بنام فتوسایت یا فتودیود تشکیل شده است. این نقاط در واقع سنسورهای حساس به نوری هستند که اطلاعات نوری را به یک شارژ الکتریکی تبدیل مینمایند. وقتی اجزای نور که فتون نامیده می شود وارد بدنه سیلیکون فتوسایت می شود، انرژی کافی برای آزادسازی الکترونهایی که با بار منفی شارژ شده اند ایجاد می گردد. هر چه نور بیشتری وارد فتوسایت شود، الکترونهای بیشتری آزاد می شود. هر فتوسایت دارای یک اتصال الکتریکی می باشد که وقتی ولتاژی به آن اعمال می شود، سیلیکون زیر آن پذیرای الکترونهای آزاد شده می شود و همانند یک خازن برای آن عمل می کند. بنابر این هر فتوسایت دارای یک شارژ ویژه خود می باشد که هر چه بیشتر باشد، پیکسل روشنتری را ایجاد می کند. مرحله بعدی در این فرآیند بازخوانی و ثبت اطلاعات موجود در این نقاط است. وقتی که شارژ به این نقاط وارد و خارج می شود، اطلاعات درون آنها حذف می شود و از آنجایی که شارژ هر ردیف با ردیف دیگر کوپل می شود، مثل اینست که اطلاعات هر ردیف پشت ردیف قبلی چیده شود. سپس سیگنال ها در حد امکان بدون نویز وارد تقویت کننده شده و سپس وارد ADC می شوند. فتوسایت های روی یک CCD فقط به نور حساسیت نشان می دهند، نه به رنگ. رنگ با استفاده از فیلترهای قرمز – سبز و آبی که روی هر پیکسل گذارده شده است شناسایی می شود. برای اینکه CCD از چشم انسان تقلید کند، نسبت فیلترهای سبز دو برابر فیلترهای قرمز و آبی است. این بخاطر اینست که چشم انسان به رنگهای زرد و سبز حساس تر است. چون هر پیکسل تنها یک رنگ را شناسایی می کند، رنگ واقعی (True Color) با استفاده از متوسط گیری شدت نور اطراف پیکسل که به میان یابی رنگ مشهور است، ایجاد می شود. جدیدا فوجی فیلم در طراحی CCD دست به ابداع جالبی زده است. این شرکت بجای استفاده از آرایش مربعی برای فتوسایت ها، از فتوسایت های کاملا متفاوت هشت ضلعی بزرگتری که در ردیفهایی با زاویه 45 درجه مرتب شده اند استفاده کرده است. با این کار مشکل نویزهای سیگنال که برای فشردگی فتوسایتها بر روی CCD محدودیت ایجاد می کرد حل شده است. با این کار رنگهایی واقعی تر و محدوده دینامیکی وسیعتر و حساسیت به نور بالاتر به دست می آید که نتیجه آن عکسهای دیجیتالی شارپ تر و با رنگهای جذاب تر می باشد. ![]()
Ccd در اواخر دهه 1960 توسط محققان آزمایشگاه بل اختراع شد و در اول تصور می شد که یک حافظه کامپیوتری است اما به زودی معلوم شد که ccd کاربری های دیگری هم دارد مانند تصویر گیری چرا که حسگرهای سیلیکون نوری در خود داشتند و مانند موتور در ماشین سنسورهای ccd در دوربین های دیجیتالی برای عکس گرفتن به صورت ابزار اصلی کار می کنند. در فرم بسیار ابتدایی سنسورهای ccd، چشم های الکترونیکی برای دوربین هستند که نور را می گیرند و تبدیل به عکس می کنند و متعاقب آن سیگنال هایی را ساتع می کتنند که باغث می شود تصویر دیجیتالی به وجود آید. در اصل پرده شبکیه دوربین شماست .CCD یک مدار مجتمع خیلی حساس است که از دانه هائی تشکیل شده که با دریافت نور و تبدیل آن به جریان الکتریکی ، هرکدام از این دانه های حس گر ، جریان را ذخیره کرده و سپس تخلیه می کند. درحال حاضر به طور وسیعی در دوربینهای دیجیتال عکاسی و فیلمبرداری از CCD استفاده میشود.دستگاه های دیگری نیز مانند تلسکوپ های نجومی و حتی سیستم های خوانش بارکد از CCD استفاده می کنند.تعداد حس گرهای تشکیل دهنده هر CCD ، رزولوشن تصویر ثبت شده توسط دوربین را تعیین می کند که این مقدار معمولا بر مبنای مگا پیکسل تعریف می شود.در واقع عدد چند میلیونی که برای تصویر شما تعریف می شود ، حاصل ضرب تعداد نقاط طول در عرض CCD است. یک CCD خوب می تواند تصویر شما را در حداقل میزان نور محیط ثبت کند و کیفیت و رزولوشن را به خوبی حفظ کند.البته CCD دربین حس گرها ، نسبت به ضربه حساسیت بیشتری دارد.
Ccd chip چیست؟ Ccd از دهها هزار عنصر تصویر (pixel) تشکیل شده است که بر روی یک chip (تراشه) نازک 1.2", 1.3", 1.4" هستند. هر پیکسل به نوری که روی آن می افتد واکنش نشان می دهد به وسیله ذخیره کردن بار الکتریکی بر روی شبکه های دقیق و ثبت کردن امواج افقی و عمودی که به وسیله سیگنال ها به سمت جریان ویدئویی حمل می شوند. این انتقال سیگنال ها هر 60 مرتبه در ثانیه ظاهر می شوند. Ccd chip 1.3" بیشترین استفاده را این روزها دارد. سایز قطری این chip 5.5 mm، افقی 4.4 mm و عمودی 3.3 mm است. سنسور 1.4" در این اواخر به طور گسترده ای بر روی دوربین های رنگی استفاده می شود که سایز قطری آن 4 mm، افقی 3.2 mm و عمودی 2.4 mm است. شاترهای الکنریکی ccd chip ها نقش مهمی را در داشتن یک تصویر واقعی و خوب ایفا می کنند. اساس کار ccd هم دقیقا به شکل چشم انسان است یعنیccd نوری را که از طریق لنز به سمت ccd هدایت می شود گرفته و تبدیل به تصویر می کند دقیقا مانند چشم هر چه نور کمتر شود رنگ های تصویری که توسط دوربین برداشته شده اند کدر شده که در دوربین های معمولی با بالا رفتن درصد تاریکی این کدر شدن به سمت سیاه میل کرده و در نهایت منجر به از بین رفتن تصویر می شود. در دوربین هایی که از تکنولوژی های خاص برای تصویر برداری در تاریکی استفاده می کنند ( low lux، day & night و ir (در سر فصل مربوط به صورت کامل در مورد شیوه های تصویر و هر سه این سه حالت و تفاوت های آن توضیح داده خواهد شد. این کدر شدن رنگ ها، باعث از بین رفتن رنگ و سیاه و سفید و سفید شدن تصویر می شود.) به طور کلی تصویر تمامی دوربین هایی که قادر به تصویر برداری در تاریکی (مطلق و نسبی) هستند، در تاریکی سیاه و سفید است.
امروزه از هر دو نوع حسگر بطور گسترده در دوربین های عکاسی دیجیتال استفاده می شود . بعنوان مثال شرکت کانن در دوربین های SLR خود همگی از سنسورهای CMOS استفاده می کند در حالیکه شرکت نیکون از هر دو نوع سنسور بهره میگیرد. بطور کلی تفاوت کیفی زیادی بین این دو نوع سنسور وجود ندارد اما حسگرهای سی ماس کم مصرف تر بوده و در شرایط کم نور یا نوردهی های طولانی عملکرد بهتری دارند . ضمناً از نظر فنی نمی توان سنسورهای CCD را در ابعاد فول فریم ( 24×36میلیمتر ) تولید کرد . CCD چیست ؟ CMOS بهتر است یا CCD ؟
مهمترین ویژگی یک دوربین دیجیتال ، مشخصات سنسور آن است که اثر مستقیم بر روی کیفیت تصاویر آن دارد . در معرفی دوربین , مشخصات سنسور تحت عنوان های : Imaging Element , Image Sensor یا اسامی مشابه ذکر شده است .مهمترین پارامتر سنسور , وضوح یا تعداد نقاط تشکیل دهنده تصویر است که در معرفی سنسور ذکر میشود .مثلا 6 مگاپیکسل . معمولا در معرفی وضوح از دو عبارت : Effective pixels ( پیکسل های موثر ) و Total pixels ( تعداد کل پیکسل ها ) استفاده میشود که تعداد پیکسل های موثر , کمتر از تعداد کل پیکسل ها ی آن بوده و آنچه اهمیت دارد تعداد پیکسل های موثر است . بخشی از سطح سنسور عملا با یک رنگ سیاه پوشانده شده است و سازندگان سعی دارند با تنظیم ابعاد تصویر , روی سنسور یک نسبت ابعاد استاندارد ایجاد نمایند .سنسور ها معمولا از انواع CCD , CMOS یا Super CCD میباشند . 1. سنسور سی سی دی ( CCD Charge-Coupled Devices ) این نوع سنسور در اکثر دوربینهای دیجیتال امروزی به کار رفته است . آنها از میلیونها سلول نوری تشکیل شده اند. هر سلول میزان روشنایی نوری که به آن تابیده می شود را به ولتاژ الکتریکی تبدیل میکند . ccd ها در برخی اسکنر ها هم استفاده شده اند و دارای تعداد نقاط (resolution) متفاوتی هستند . مزیت های سنسور CCD نسبت به سنسور CMOS عبارتند از : حساسیت CCD به نور بشتر از CMOS است . بنابراین عکس ها در شب (Night) و داخل خانه (indoor) در دوربینهای CCD بهتر از CMOS است . CCD نویزپذیری بسیار کمی دارد اما CMOS به نویز تصویر (اختلال تصویر) بسیار حساس است , که باعث شده یک پردازنده کامپیوتری مخصوص , جهت کاهش یا حذف نویز در دوربینهای CMOS تعبیه شود بنابر این زمان پردازش هر تصویر , طولانی تر از دوربین CCD خواهد بود . فناوری دیگر که با سنسورهای CCD در رقابت است سیموس یا CMOS نام دارد . CMOS مخفف عبارت ( Complementary Metal Oxide Semiconducter ) بوده , یک روش ساخت تراشه های الکترونیکی (IC) میباشد .
مزیت های سنسورهای CMOS نسبت به سنسور CCD عبارتند از : CMOS در مقایسه باCCD مصرف انرژی کمتری دارد که این یک ویژگی مهم برای کاربران دوربین های دیجیتال است . این دوربین ها در حدود 3/1 تا 10/1 دوربینهای معادل CCD انرژی مصرف می کنند .
تجهیزات الکترونیکی جانبی که برای یک دوربین لازم است میتواند به صورت مجتمع روی خود تراشه CMOS قرار داده شود . اما در مورد CCD به این صورت نیست و اضافه کردن تجهیزات برای کنترل نوردهی و تبدیل سیگنال آنالوگ به دیجیتال به صورت جداگانه صورت میگیرد . این عامل باعث میشود تا دوربین های مبتنی بر CMOS ارزانتر, کوچکتر و سبک تر ساخته شوند.
به علت تفاوت در ساختار الکترونیکی دوربین های CMOS , مشکل نورگیری بیش از حد تصویر (Over exposure) کمتر به وجود می آید .
برای آشنایی با دیگر مشخصه های دوربین های دیجیتال پس از عضو شدن در سایت از قسمت داونلود رایگان آموزش عکاسی فایل آموزش عکاسی حرفه ای را دریافت و مطالعه نمایید .
تکنولوژی ccd چیست؟ Ccd در اواخر دهه 1960 توسط محققان آزمایشگاه بل اختراع شد و در اول تصور می شد که یک حافظه کامپیوتری است اما به زودی معلوم شد که ccd کاربری های دیگری هم دارد مانند تصویر گیری چرا که حسگرهای سیلیکون نوری در خود داشتند و مانند موتور در ماشین سنسورهای ccd در دوربین های دیجیتالی برای عکس گرفتن به صورت ابزار اصلی کار می کنند. در فرم بسیار ابتدایی سنسورهای ccd، چشم های الکترونیکی برای دوربین هستند که نور را می گیرند و تبدیل به عکس می کنند و متعاقب آن سیگنال هایی را ساتع می کتنند که باغث می شود تصویر دیجیتالی به وجود آید. Ccd chip چیست؟ Ccd از دهها هزار عنصر تصویر (pixel) تشکیل شده است که بر روی یک chip (تراشه) نازک 1.2", 1.3", 1.4" هستند. هر پیکسل به نوری که روی آن می افتد واکنش نشان می دهد به وسیله ذخیره کردن بار الکتریکی بر روی شبکه های دقیق و ثبت کردن امواج افقی و عمودی که به وسیله سیگنال ها به سمت جریان ویدئویی حمل می شوند. این انتقال سیگنال ها هر 60 مرتبه در ثانیه ظاهر می شوند. Ccd chip 1.3" بیشترین استفاده را این روزها دارد. سایز قطری این chip 5.5 mm، افقی 4.4 mm و عمودی 3.3 mm است. سنسور 1.4" در این اواخر به طور گسترده ای بر روی دوربین های رنگی استفاده می شود که سایز قطری آن 4 mm، افقی 3.2 mm و عمودی 2.4 mm است. شاترهای الکنریکی ccd chip ها نقش مهمی را در داشتن یک تصویر واقعی و خوب ایفا می کنند. اساس کار ccd هم دقیقا به شکل چشم انسان است یعنیccd نوری را که از طریق لنز به سمت ccd هدایت می شود گرفته و تبدیل به تصویر می کند دقیقا مانند چشم هر چه نور کمتر شود رنگ های تصویری که توسط دوربین برداشته شده اند کدر شده که در دوربین های معمولی با بالا رفتن درصد تاریکی این کدر شدن به سمت سیاه میل کرده و در نهایت منجر به از بین رفتن تصویر می شود. در دوربین هایی که از تکنولوژی های خاص برای تصویر برداری در تاریکی استفاده می کنند ( low lux، day & night و ir (در سر فصل مربوط به صورت کامل در مورد شیوه های تصویر و هر سه این سه حالت و تفاوت های آن توضیح داده خواهد شد. این کدر شدن رنگ ها، باعث از بین رفتن رنگ و سیاه و سفید و سفید شدن تصویر می شود.) به طور کلی تصویر تمامی دوربین هایی که قادر به تصویر برداری در تاریکی (مطلق و نسبی) هستند، در تاریکی سیاه و سفید است. اما DSP دی اس پی که مخفف پردازش سیگنال های دیجیتال هست هممون می دونیم که چه بخوایم و چه نخوایم این روزا همه چیز به سیگنال مربوط می شه و یه جورایی علم و مهندسی را در برگرفته مثل ولتاژهای تولید شده به وسیله ی مغز و قلب ، انعکاس های رادار و ردیاب آوایی ( سونار )، لرزه ی لرزه نگار ها و کاربردهای بی شمار دیگری خلاصه در یک کلام پردازش سیگنال های دیجیتال علم استفاده از کامپیوتر برای درک این طور داده ها هست این فناوری دامنه اهداف زیادی را در بر می گیره مثل : فیلترینگ ، تشخیص مکالمه مقایسه داده ها ، شبکه های عصبی و ... کلا الان این دی اس پی یکی از قوی ترین فناوری های قرن 21 هست که حسابی همه جا را فرا گرفته فکر کنید که بیایم یه مبدل آنالوگ به دیجیتال به کامپیوتر وصل کنیم و با اون داده های حقیقیمون را دریافت کنیم !!. اگر اصولی تر بخواهید یک تصویر را می توان توسط تابع دوبعدی f(x,y) که در آن X و Y را مختصات مکانی و مقدار f در هر نقطه را شدت روشنایی تصویر درآن نقطه می نامند. اصطلاح سطح خاکستری نیز به شدت روشنایی تصاویر مونوکروم اطلاق میشود . تصاویر رنگی نیز از تعدادی تصویر دوبعدی تشکیل می شود. زمانی که مقادیر X و Y و مقدار f(x,y) با مقادیر گسسته و محدود بیان شوند ، تصویر را یک تصویر دیجیتالی می نامند. دیجیتال کردن مقادیر X و Y را Sampling و دیجیتال کردن مقدار f(x,y) را Quantization گویند. برای نمایش یک تصویر M * N از یک آرایه دو بعدی ( ماتریس) که M سطر و N ستون دارد استفاده می کنیم . مقدار هر عنصر از آرایه نشان دهنده شدت روشنایی تصویر در آن نقطه است. در تمام توابعی که پیاده سازی خواهیم کرد ، هر عنصر آرایه یک مقدار 8 بیتی است که می تواند مقداری بین 0 و 255 داشته باشد. مقدار صفر نشان دهنده رنگ تیره ( سیاه ) و مقدار 255 نشان دهنده رنگ روشن ( سفید ) است. به عنوان مثال تصویر زیر که سایز آن 288 * 265 است از یک ماتریس که دارای 288 سطر و 265 ستون است برای نمایش تصویر استفاده می کند . هر پیکسل از این تصویر نیز مقداری بین 0 و 255 دارد . نقاط روشن مقادیری نزدیک به 255 و نقاط تیره مقادیر نزدیک به 0 دارد. همه توابع پردازش تصویر از این مقادیر استفاده کرده و اعمال لازم را بر روی تصویر انجام می دهند ببینید در صنعت تصویر برداری، در ابتدا از تصاویر آنالوگ استفاده میکردن و اگر هم میخواستن روی اونها تحلیلی انجام بدن؛ همین تصاویر آنالوگ رو تحلیل میکردن .. خب همونطور که میدونید کار در حوزه ی آنالوگ خصیصه هایی از قبیل فاز و فرکانس و .... رو شامل میشه که یک مقدار جزئیات پردازش رو مشکل میکرد .. مضاف بر اینکه اگر میخواستن دو تصویر رو باهم جمع یا از هم کم کنن(منظور عملیات ریاضی هست..) به مشکلات زیادی برخورد میکردن .. برای همین بود که به فکر افتادن تا از حوزه ی پیوسته به حوزه ی گسسته نقل مکان کنن (Spatial Domain) و پردازش رو در اون حیطه انجام بدن .. حالا این بحث گسسته بود که کم کم ایده ی دیجیتالی شدن تصاویر رو به وجود آورد .. استارت این قضیه با DSP زده شد .. اما خود واژه ی DSP هم نکته داره .. در واقع تعریفی که از DSP در معنی ذاتی میشه؛ Discrete Signal Processing هست یعنی چی؟ یعنی یه مرحله قبل تر از Digital Signal Processing .. تفاوت بین Discrete و Digital هم در نوع خودش جالبه .. تصویر دیجیتال چه مزیتی داره؟ اگه تصویر آنالوگ رو حاصل junction مجموعه ای از سیگنال ها با فرکانس های مختلف بدونیم؛ تصویر دیجیتال میشه قالب های 8 بیتی که ارائه کننده ی تصویر هستن .. بر حسب فضای رنگی بهشون ایندکس های رنگی هم اطلاق میشه و از این طریق میشه تصویر دیجیتالی رو به سادگی ساخت و بر روی اون پردازش دیجتالی و Boolean انجام داد .. بر فرض اگه شما بخواید روی تصویر یک فیلتر بذارید؛ به راحتی میتونید با مقادیر Threshold اون کار کنید و حساس باشید به نوع فیلتر و بازتابی که در تصویر خواهد داشت .. توی تصویر آنالوگ فیلتر کردن هم تفاوت داره .. اونجا بحث به طریق خاصی دنبال میشه که کلا با دیجیتال تفاوت داره .. اما برای کاربرد تصاویر آنالوگ .. در تصویربرداری های قدیم از این روش استفاده میشد (فلاش های دستی..) اما الان برای ارتقاء کیفیت تصاویر دیجیتال هم راه هایی مطرح میشه که دیگه به کل تصویر برداری آنالوگ فراموش شده. 3CCD: CCD یک دوربین دیجیتال فیلم برداری که معمولا اندازه ای در حدود یک چهارم اینچ دارد – همانند دوربین های عکاسی دیجیتال که قبلا به طور کامل شرح داده شد – نور دریافتی از لنز دوربین را جمع آوری و پردازش نموده و به سیگنالهای الکتریکی تبدیل می نماید. در حالی که بیشتر دوربینهای معمولی به یک CCD مجهز شده اند، مدلهای مدرنتر دارای سه سنسور می باشند. دراین حالت یک منشور که در سر راه لنز قرار دارد نور را به سه رنگ تشکیل دهنده آن تجزیه نموده و هر جزء را روی یک CCD می اندازد. نتیجه این کار بسیار عالی است – البته قیمت عالی هم دارد- و فیلم به دست آمده دارای کیفیت رنگی و تصویری بسیار بهتر از دوربین های دارای یک CCD است. تعداد پیکسل های CCD این دوربین ها از مدلی به مدل دیگر فرق می کند، ولی حداقل از نظر فیلم اگر نگاه کنیم بالاتر بودن تعداد پیکسلها لزوما به معنی بالاتر بودن کیفیت فیلم به دست آمده نمی باشد. مثلا CCDهای دوربین های فیلم برداری Canon معمولا تعداد پیکسل پایینتری نسبت به دوربینهای JVC و یا Panasonic دارند، ولی بااین وجود دارای کیفیت تصویر عالی می باشند.
تکنولوژی X3:
در سال 2002 وقتی شرکت Foveon بعد از پنج سال تحقیق و توسعه، یک سنسور تصویری جدید را که ادعا می شد قادر به رسیدن به کیفیت فیلم های 35mm است عرضه نمود، چشم انداز دوربین های دیجیتال قابل رقابت با کیفیت دوربین های فیلمی تا حد زیادی روشن گردید. در دوربین های دیجیتال معمولی فیلترهای رنگی با الگوی موزائیکی بر روی یک لایه تکی از حسگرهای نوری قرار گرفته اند. فیلترها فقط به یک طول موج از نور – قرمز، سبز یا آبی – اجازه عبور و رسیدن به پیکسل سنسور را داده و فقط یک رنگ در هر نقطه ثبت می گردد. در نتیجه سنسور تصویر فقط 50% رنگ سبز و 25% از هر کدام از رنگهای قرمز و آبی را ثبت می نماید. این روش ایرادی ذاتی داشت که بستگی به تعداد پیکسل های روی سنسور تصویر نداشت. بعنی بهر حال چون این سنسور یک سوم رنگ ها را تشخیص می دهد، مابقی رنگها می بایست با استفاده از یک الگوریتم پیچیده و زمانبر میان یابی می شد. این کار نه تنها عملکرد دوربین را کند می سازد، بلکه باعث ایجاد رنگ مصنوعی در تصویر و از دست رفتن جزئیات تصویر می گردد. بعضی از دوربینها برای حل مشکل مصنوعی شدن رنگها، تصویر را به طور عمدی اندکی مات می کنند. سنسور تصویر جدید Foveon که از نوع CMOS می باشد و از تکنولوژی انقلابی این شرکت یعنی X3 استفاده می نماید، در هر پیکسل از سنسور سه برابر اطلاعات بیشتر از دوربین های مدرن با تعداد پیکسلهای مساوی ثبت می نماید. سنسورهای تصویر X3 این کار را با استفاده از سه لایه از تشخیص دهنده های نور که در سیلیکون جاسازی شده اند انجام می دهند. لایه ها به گونه ای قرار گرفته اند تا از این خاصیت سیلیکون که در عمقهای مختلف رنگهای متفاوتی از نور را تشخیص می دهد استفاده نمایند. بنابر این در یک لایه رنگ قرمز ، در دیگری سبز و لایه بعدی آبی ثبت می شود. این بدان معنی است که برای هر پیکسل در سنسورهای X3، انباره ای (Stack) برای سه تشخیص دهنده نور وجود دارد. نتیجه سنسوری می شود که قادر است در هر پیکسل هر سه رنگ قرمز، سبز و آبی را تشخیص دهد و در نتیجه به عنوان اولین سنسور تصویر دیجیتال تمام رنگی دنیا معرفی گردد. VPS: تکنولوژی X3 شرکت Foveon نه تنها به تصاویر بهتری منجر می شود، بلکه دوربین های بهتری را نیز به وجود خواهد آورد. درواقع، با این تکنولوژی نوع جدیدی از دوربین ها به وجود خواهد آمد که به آرامی مرز میان دوربین های عکاسی و فیلمبرداری را بر خواهد داشت بدون اینکه کیفیت هیچکدام از وظایف دوربین افت نماید. چون سنسورهای تصویری X3 تمام رنگها را در هر نقطه ثبت می نماید، این پیکسلها را می توان برای ایجاد سوپر پیکسلهای بزرگ و تمام رنگی با هم در یک گروه قرار داد. این قابلیت که به نام (VPS:Variable Pixcel Sizing) شناخته می شود از جمله دیگر "اولین"های عکاسی دیجیتال به حساب می آید. با VPS می توان سیگنالهای رسیده از یک گروه پیکسل را به گونه ای با هم ادغام نمود که دوربین آنها را به عنوان یک داده تکی بخواند. مثلا یک سنسور تصویر 1500*2300 بیش از 3.4 میلیون پیکسل دارد. اما اگر از تکنولوژی VPS برای گروه بندی پیکسلها در بلوک های 4*4 استفاده شود، مثل اینست که سنسور تصویر دارای 375*575 پیکسل است که هر پیکسل 16 برابر بزرگتر از پیکسل معمولی است. اندازه و ترکیب بندی گروه پیکسل ها متغیر است، مثلا 2*2 ، 4*4، یا 5*3 و غیره و این گروه ها با استفاده از مدارهای پیچیده ای که با سنسورهای تصویری X3 Foveon درآمیخته اند کنترل می شود. گروه بندی پیکسلهای کوچکتر در پیکسلهای بزرگتر نسبت سیگنال به نویز را زیاد می کند. این قابلیت امکان گرفتن عکسهای تمام رنگی در شرایط نور کم با نویز پایین را فراهم می آورد. استفاده از VPS برای کاهش تعداد پیکسلهایی که باید دوربین بخواند، باعث افزایش شرعت فریم های سنسور و در نتیجه افزایش سرعت عکس برداری در ثانیه دوربین FPS خواهد شد. این افزایش سرعت و حساسیت منافع دیگری در بر دارد که از آن جمله به بهبود سیستم فوکوس دوربین می توان اشاره کرد. ضمنا VPS امکان انتخاب مد عکاسی با کیفیت بالا یا فیلم برداری با کیفیت عالی را فراهم کرده و اولین دوربین های دو کاره فیلم برداری – عکاسی بوجود خواهد آمد. تا کنون دوربینها یی که هر دو کار عکاسی و فیلم برداری را انجام می دهند مجبورند کارایی یک بخش را فدای کیفیت بخش دیگر نمایند. مثلا عکس دوربین های فیلم برداری کیفیت مناسبی ندارد و بالعکس فیلم گرفته شده با دوربین های عکاسی دیجیتال تعریفی ندارد. طراحی منحصر بفرد سنسورهای تصویری X3 Foveon امکان انجام هر دو وظیفه به نحو احسن را فراهم نموده است. دوربین Sigam SD9 با سنسور 3.4 مگاپیکسلی اولین دوربین SLR بود که از این تکنولوژی استفاده کرد. موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی، مهندسی الکترونیک برچسبها: تکنیکهای عکاسی, فیزیک و مهندسی در عکاسی [ شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱۱:۵۲ ق.ظ ] [ آرمان ]
عکاسی از پرتره از آغاز عکاسی و اختراع دوربین تغییر و تحولات زیادی را داشته است ، در اینجا مجموعه ای از نکات و موارد مهم و اساسی را که در عکاسی از پرتره اهمیت بسیار دارند را برای شما عزیزان لیست کرده ایم. مطمئنا با رعایت کامل آموزش زیر میتوانید عکسی خوب و جالب و با کیفیت از سوژه خود تهیه کنید . ![]() می گویند وقتی عکاسی می کنید، همه چیز در چشمها قرار دارد. همه سوژهها نیاز نیست مستقیما به دوربین خیره شوند، اما باید بتوانید چشمها را ببینید. همچنین، اگر میتوانید چشمها را در عکس ببینید باید در فوکوس کامل باشند تا عکسهای شما تاثیرگذار باشند. وقتی با کسی سخن میگویید، در چشمها نگاه نمیکنید؟ به همین صورت، از چشمها برای ارتباط برقرار کردن با سوژه استفاده میکنیم و دیدگاهی از احساس و افکار آن بدست میآوریم. چشمها منتقل کننده احساسند و بدون آنها در عکس انتقال احساس صورت نخواهد گرفت. انعکاس نور در چشم منظور از انعکاس نور در چشم نورهای کوچکی هستند که هنگامی که نور به چشم می تابد در چشم دیده می شود. دیدن این نورها در چشم بسیار لذت بخش است و حتی داشتن آنها در عکس ضروری است . این نورها به چشم ها حالت زنده بودن می دهند. معمولا این نورها با نور خورشید یا فلاش ایجاد می شود، اما اگر در دسترس نبود می توان از یک منعکس کننده یا یک فلاش کوچک دستی استفاده نمود. در این مورد شدیدا توصیه می شود که مطمئن شوید که این نورها در چشم سوژه شما وجود داشته باشد، چون بدون آنها چشم ها بسیار بی روح و عروسکی به نظر می رسند. البته ممکن است در شرایطی خاص به خاطر القای یک حس ویژه نیاز به حذف این نورها باشد. هر قاعده ای استثنایی هم دارد. فلاش چه فرقی بین عکس پرتره یک عکاس آماتور با یک عکاس کاملا حرفه ای وجود دارد؟ ممکن است هر کسی در ابتدای راه عکاسی خود بارها از خود بپرسد چرا عکسهای من مانند عکسهایی که در مجلات می بینم نمی شود. چکار می توان کرد که عکسهایمان شبیه کارهای عکاسان حرفه ایی شود؟ وقتی به این سوال پاسخ داده شود شاید از سادگی پاسخ تعجب کنیم و بپرسیم چرا قبلا به این موضوع پی نبرده بودم. البته علت نوشتن این مطالب این است که کسانی که این موضوع را نمی دانند خیلی زیادند: سایه ها وقتی به یک عکس در مجله نگاه می کنید و آنرا با عکسی که از فرزند خود یا دوستتان گرفته اید مقایسه می کنید فرق اصلی بین آن دو چیست؟ بله. در عکس مجله هیچ گونه سایه ای پشت مدل وجود ندارد! خوب، چگونه باید این کار را کرد؟ سایه ها معمولا توسط نورهایی ایجاد می شود که دقیقا از روبرو به سوژه می تابد یا وقتی که از فلاش دوربین استفاده می نمایید. اگر فلاش دوربین شما از نوع سرخود است که دیگر وضع بدتر است. اگر می خواهید عکسهایی شبیه حرفه ایها بگیرید، اول از همه باید یک فلاش برخوردی (انعکاسی) بخرید. نوع بهتر این فلاش دارای سر چرخان است و علاوه بر چرخش به بالا می تواند به اطراف نیز بچرخد. پولتان را بابت فلاشهایی که ثابت هستند تلف نکنید. این فلاشها فقط کمی قوی تر از فلاش سرخود دوربینتان عمل میکنند، ولی سایه های تندتری ایجاد می کنند. وقتی برای دوربینتان فلاشی خریدید، دفترچه راهنمای آن را کامل بخوانید. با این کار تمام مشخصات، عملکردها و استفاده های آن را خواهید فهمید. تمام این تواناییها را تست و تجربه کنید. تنها با استفاده از فلاش انعکاسی و تاباندن نور آن به سقف، از تفاوت ایجاد شده در عکسهایتان نسبت به زمانی که نور را مستقیما به سوژه می تاباندید، متعجب خواهید شد. البته درمورد انعکاس فلاش نیز باید دقت کافی بخرج دهید. اگر سطحی که نور فلاش را به آن میتابانید دارای رنگ خنثی و سفید نباشد، طیف رنگی عجیب غریبی بر روی عکسهایتان ایجاد خواهد شد. وقتی اندکی پیشرفت کردید میتوانید فلاش را روی سه پایه گذارده و از کنار به سوژه اتان نور بتابانید. در این زمان عکسهایتان شروع به پیشرفت به سوی حرفه ای شدن خواهند نمود. مواردی که در عکاسی از پرتره باید مد نظر داشته باشید: 1- صورت و خصوصيات صورت مدل را تجزيه و تحليل كرده و بهترين حالت صورت را براي عكاسي درنظر بگيريد. براي اين كار مدل را بررسي كنيد، اول با او صحبت كرده تا بتوانيد بهترين حالتي كه معايب او به نظر نرسد را انتخاب كنيد. به عنوان مثال اگر كسي داراي چانه چاق ميباشد نبايد سر خود را به پايين بياورد. 2- يكي از مهمترين وسايلي كه براي عكسبرداري پرتره مورد نياز است استفاده از عدسيهاي خاص پرتره ميباشد كه ويژگي نرمكردن تصوير را دارا ميباشند. اين ويژگي را نبايد با واضح نبودن عكس به دليل ناميزان بودن عدسي اشتباه گرفت. اين عدسيها خطوط چهره مثل چين و چروك را محو ميكنند. البته لازم به توضيح است كه گاهي اوقات عكاس پرتره ممكن است بخواهد به عمد، چين و چروك پوست را بيشتر هم نشان بدهد. عدسيهاي نرمكننده قابل كنترل بوده و ميتوان شدت نرمش را كنترل كرد. اين عدسي ها بيشتر در دوربينهاي قطع بزرگ قابل استفاده ميباشند. اگر از دوربينهاي قطع كوچك استفاده ميكنيد براي اعمال اين ويژگي از شيشههاي مخصوصي استفاده كنيد كه مانند فيلتر بر روي عدسي بسته ميشوند و با شكست نور نرمي را ايجاد ميكنند. به اين شيشهها ((فيلتر نرمكننده)) يا پخش كننده ميگويند. 3- گرفتن پرتره در فاصله نزديك باعث اعوجاج و كجشكلي ميشود. لذا نبايد بيشتر از 5/1 متر به مدل نزديك شد. بنابراين بايد از عدسيهايي استفاده كنيد كه فاصلة كانوني بلندتري دارند تا بدون نزديكشدن به مدل، نماي درشتي از چهرهاش برداريد. بهترين لنز براي عكاسي پرتره، لنزي است كه فاصله كانوني آن دو برابر فاصله كانوني لنز نرمال باشد. به عنوان مثال در يك دوربين 35 ميليمتري، يك عدسي با فاصلة كانوني 85 تا 135 ميليمتر براي پرتره مناسب است. 4- نوع و اندازه دوربين براي عكاسان حرفهاي كه عكس را روتوش ميكنند بسيار مهم است. در كادرهاي كوچك مانند دوربينهاي 135 امكان روتوش نگاتيو براحتي وجود ندارد. همچنين هنگام استفاده از دوربينهاي ديجيتال، هرچه رزولوشن سنسور بيشتر باشد، براي عكاسي پرتره مناسبتر است. 5- زمينه بايد متناسب با موضوع باشد. 6- دوربين بايد در جايي تعبيه شود كه بتواند مناسبترين زاويهها را دارا باشد. 7- فاصله طوري تنظيم شود و ديافراگم تا جايي بسته شود كه نقاط اصلي موضوع كه مد نظر عكاس است، در داخل ميدان وضوح واقع شود. 8- سوژه نبايد تا آماده شدن عکاس تکان بخورد. در زمانهاي قديم كه حساسيت شيشههاي عكاسي كم بود از آلاتي براي نگهداري و ثابت نگهداشتن موضوع استفاده ميكردند. بايد دقت كرد كه سوژه با تكانخورد از ميدان وضوح خارج نشود. در صورت استفاده از دوربينهاي انعكاسي سوژه دائماً در منظره ياب ديده ميشود و تغيير وضوح آن مشخص است. 9- نورسنجي از مواردي است كه دقت بسيار زيادي را ميخواهد. نور بايد به قدر كافي به فيلم بتابد. اگر موضوع نميتواند بيحركت باشد بهتر است با ديافراگم بازتري عكس گرفت تا با سرعت عكسبرداري بالا از تكانخوردگي موضوع جلوگيري شود؛ مانند پرتره كودكان. 10- نور بيشك از مهمترين مسئلهاي است كه عكاس با آن روبروست. بهطور كلي دو نوع نور وجود دارد: 11- نور عمومي كه همهجاي مدل را در روشنايي لطيف قرار ميدهد. 12- نور اختصاصي كه فقط به نقاط لازم تابانده ميشود. نور عمومي به تنهايي موضوع را تخت و مسطح نشان ميدهد. بهتر است نور اختصاصي براي القاي عمق و بُعد استفاده شود. ميتوان به وسيلة كاغذ يا پارچة سفيد سايهها و انعكاسهاي دلخواه را به وجود آورد. قابل ذكر است كه در عكاسي سياه و سفيد تلفيق دو نور مصنوعي و نور طبيعي مانعي ندارد. اما در عكاسي رنگي به علت تأثيرات آبي و زرد موجود در اين نورها بايد نورسنجي بسيار دقيقي انجام شود و از يك نوع نور (مصنوعي يا طبيعي با كلوين يكسان) استفاده شود. نورپردازي پرتره: 1- نور روبرو: تصويري كاملاً مسطح و بيعمق ايجاد ميكند. 2- نور مايل: برجستگيها را بهتر نشان ميدهد ولي قسمتي ازچهره در تاريكي است. 3- نور مماس: براي برخي از حالتهاي چهره در وضع نور مايل ميتوان چنان پيش رفت تا نيمي از صورت را روشن كند و با آن مماس شود. اين تصوير در اندازه واقعي خود نمايش داده نمي شود. براي نمايش تصوير در اندازه واقعي اين نوار را کليک نماييد. اندازه واقعي تصوير 679×377 و حجم آن 18 کيلوبايت مي باشد. 4- نور پايين: از پايين به موضوع ميتابد و حالت خاصي را به چهره ميبخشد كه بيشتر براي ايجاد جلوه هاي ويژه نوري كاربرد دارد. در اين حالت سوژه كمي ترسناك بنظر مي رسد.. حالات سوژه: صورت گرد يا چاغ: سوژه را نسبت به دوربين در حالت سه چهارم رخ قرار دهيد، از نورپردازي كوتاه استفاده نماييد، زاويه دوربين را كمي بالا ببريد. صورت لاغر: سوژه را تمام رخ قرار دهيد. صورت پرچين: از نورپردازي مات و روبرو استفاده نماييد. صورت لكدار يا با اثر سوختگي: نواحي داراي مشكل را در سايه قرار دهيد يا موقعيت سوژه را طوري قرار دهيد كه مشكل در عكس ديده نشود. بيني بزرگ: كمي چانه را بالا ببريد، لنز دوربين را در راستاي بيني قرار دهيد. بيني كوچك: لنز دوربين را نسبت به بيني با زاويه نگه داريد. فك مستطيلي: از حالت سه چهارم رخ استفاده كنيد، زاويه دوربين را بالاتر ببريد. غبغب: گردن را بكشيد، سر سوژه را به طرف دوربين كج كنيد. چشمهاي غير هم اندازه: چشم بزرگتر را نزديك به دوربين و چشم ديگر را در سايه قرار دهيد. چشمهاي گودافتاده: نور را روبروي چشمها بتابانيد. پلكزدن: عكس را بلافاصله بعد از يك پلكزدن بگيريد. گوش بزرگ: موقعيت سوژه سه چهارم رخ، فقط يك گوش را نشان دهيد. گوش ديگر را در سايه قرار دهيد، با عينكي با فريم خالي عكس بگيريد، عينك را در موقعيت دور از نورها قرار دهيد، ارتفاع نور را زياد كرده و يا از بازتاب سقف استفاده نماييد. موي تيره: بررسي كنيد كه پسزمينه در موها محو نميشود، از نور جداگانه مخصوص موها استفاده كنيد تا موها برق بزند. موقعيت مردان: بالاي سر را به طرف شانه دورتر متمايل كنيد. موقعيت زنان: بالاي سر را به طرف شانه نزديكتر متمايل نماييد.( البته براي زنان از هر دوي اين موقعيتها ميتوان استفاده نمود.) در مورد دستها: هيچگاه نواحي صاف دست را نشان ندهيد، لبههاي انگشتان را نشان دهيد. انگشتان نبايد در مقابل لنز قرار گيرند. انگشتان را در تمام مفاصل كمي خم كنيد. دست مردان بهتر است بستهتر و دست زنان بازتر باشد. انگشتان را در هم نپيچيد. سر را در حالت تكيه داده به مشت قرار ندهيد. گرفتن عكس گروهي: به عنوان يك قاعدة كلي، در عكس بايد طيف يكنواختي در گروه ديده شود، هم از لحاظ شرايط فيزيكي گروه و هم شرايط بصري. تمام افراد گروه بهتر است داراي طيف يكنواختي از رنگها باشند، طيف گرم يا سرد. افرادي كه رنگهاي روشن و درخشان پوشيدهاند بايد در ميانه گروه قرار گيرند. مردان را كمي بلندتر از زنان قرار دهيد. ارتفاع قدها را به صورت منظم و به ترتيب تنظيم كنيد. يكبار افراد گروه را بر اساس ارتباطشان با يكديگر قرار داده و بار ديگر مردان را در يك سمت و زنان را در سمت ديگر كادر قرار دهيد. استقرار باز به عكسي ميگويند كه بين افراد فاصلة فيزيكي يا بصر باشد. استقرار بسته به عكسي گفته ميشود كه بعضي از قسمت افراد در عكس روي هم بيفتد و فاصلة بصري بين آنها نباشد. با تركيب استقرار باز و بسته در گروههاي بزرگ ميتوان عكسهاي جالبي گرفت. ژست مخصوص زوجها ژست روبهروي هم: افراد روبروي هم قرار ميگيرند يا همديگر را لمس ميكنند. ژست رو به دوربين: در اين حالت دو نفر به صورت پشت سر هم با زاويهاي رو به دوربين به صورتي كه جلوي بدنشان ديده شود ميايستند و به روبرو نگاه ميكنند. براي ايجاد صميمت فاصله بين سرها را كم كنيد. فضاي اطراف زوجها را در كادر، زياد بگيريد. اين تصوير در اندازه واقعي خود نمايش داده نمي شود. براي نمايش تصوير در اندازه واقعي اين نوار را کليک نماييد. اندازه واقعي تصوير 644×900 مي باشد. پيشنهاداتي براي نورپردازي حالت تصوير را با نورپردازي هماهنگ نمائيد. نورپردازي بالا (High key): القاي شادي. در اين حالت اكثر قسمتهاي تصوير و سوژه روشن است. نورپردازي كم (Low key): القاي غم و حالت درام. در اين حالت كنتراست نورپردازي بالا مي باشد. با توجه به مطالب گفته شده: الف- اگر از يك لامپ استفاده كنيد جزييات چهره مشخص ميباشد و با كمك صفحات منعكسكننده يا نور يك پنجره ميتوان سايههاي شديد را ملايم كرد. ب- در پرتره با دو لامپ در صورتي كه از يك صفحه منعكسكننده استفاده كنيد ميتوانيد تصويري با عمق و برجستگي ايجاد كنيد. مهم ايجاد تعادل بين اين دو نور ميباشد. نبايد نورها با هم مساوي باشند بلكه يكي بر ديگري برتري داشته باشد. ج- در پرتره با سه لامپ، يك نور را نور اصلي، يك نور را نور پر كننده و نور سوم را از بالا براي كتفها و مو قرار دهيد. د: در پرتره با چهار لامپ، يك نور را نور اصلي، يك نور را نور پر كننده و نور سوم را از بالا براي كتفها و مو و نور چهارم را برای بک گراند قرار دهيد. کار در فتوشاپ خوب اگر مراحل فوق با موفقیت به اتمام رسوندین،حالا به آدرس زیر برای انتخاب نوع رنگ آمیزی ( گرادینت ) برین… موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: عکاسی پرتره, تکنیکهای عکاسی [ چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۳:۴۱ ب.ظ ] [ آرمان ]
![]() در قدیم عکاسها همیشه با حسرت به اثر یک نقاش نگاه میکردند چون نقاش حتی بعد از پایان نقاشی یک تابلو هر فکر و ابتکار جدیدی بفکرش میرسید بدون زحمت با کمک رنگ و قلم مو به تابلوی خود اضافه میکرد یا اگر قسمتی را نمیپسندید با کمک وسائل کارش پاک و اصلاح میکرد. این شانس را عکاسان کلاسیک نداشتند و حداکثر میتوانستند با تکرار چاپ یک عکس تغییرات ناچیزی در کنتراست رنگ یا حداکثر سیاه کردن یا محو کردن یک قسمت از کارشان سلیقه جدید خود را پیاده میکردند. خوشبختانه با پیدا شدن سر و کله عکاسی دیجیتال و مخصوصاً کامپیوتر و فتوشاپ و تکنیکهای جدید حتی امکان سه بعدی کردن تصویر را نیز پیدا کردهاند. در سالهای اولیه این تغییرات عکس را زیاده از حد مصنوعی و غیر طبیعی جلوه میداد خوشبختانه گذشت زمان پیشرفت تکنیک توام با تجربه بسیاری از عکسها را نجات داده و آنها را زیباتر کردهاست. متاسفانه این کار گویا هم خرج زیاد و هم وقت زیاد لازم دارد. پس بحث تجربی ما اینستکه باید سعی کنیم بیشتر معایب و اشکالات کار را در همان لحظه عکاسی شناخته و تغییر دهیم. مخصوصاً در مسائلی که به کنتراست تغییر رنگ و پرسپکتیو مربوط میشود در موقع عکسبرداری اصلاح و تکرار و تغییر آن بمراتب آسانتر است. مخصوصاً در مواقعی که رفع عیب و تغییر نظر و سلیقه بدلایلی در تصویر جدید قابل دیدن باشد. اِفه و حالت رنگ غروب دادن به تصویر یک افق در طبیعت با کمترین اشتباه در انتخاب رنگهای قرمز و نارنجی و بنفش در بعضی از نمونههای عکس غروب شدیداً تند و زننده خواهد شد. با بقیه قسمتهای تصویر رابطه رنگ خود را از دست میدهد یا تغییرات در ابعاد و فرم یک رودخانه در دشت ممکن است پرسپکتیو یا کنتراست را زیاده از حد مصنوعی جلوه گر سازد. عکاسان حرفهای معتقدند هر چه احتیاج به تغییرات در سوژههای اصلی کمتر باشد، تصویر دیجیتال ما گویاتر و زیباتر است. با تمرین در محل هر سوژه زودتر میتوانیم به سلیقه و تجربه خود شکل حرفهای بدهیم. اگر میخواهید کنترل کامل بر روی تصویری که بصورت Raw انداختهاید داشته باشید باید از زیاده نور خوردن تصویر جلوگیری کنید از پیکسلهایی که در Raw زیاد نور دیده باشند اطلاعاتی نخواهید داشت و اجزاء در نقاط تاریک از بین رفته است. بهتر است قبل از فشار دادن دکلانشور یک نگاه به هیستوگرام بیاندازید. مواظب باشید گول مونیتور ال سی دی را نخورید همه چیز را در آن واضح میبینید و بعد در کامپیوتر متوجه میشوید دوربین سرتان کلاه گذاشته. بهتر است موقع عکاسی بعد از کادربندی و وضوح دکمهی زوم را فشار بدهید و وضوح واقعی تصویر خود را تماشا کنید تا اگر راضی نشده بودید مجدداً عکاسی کنید. در ضمن اگر به علت نور ضعیف صحنه از تکان خوردن و در نتیجه واضح نشدن تصویر نگران هستید دکمه عکس پشت سر هم را فعال کنید و بعد دکلانشور را کوتاه فشار دهید مسلماً در چند عکس که پشت سر هم انداختهاید شانس واضح بودن آنها بیشتر است. در مرحله بعد در کامپیوتر فیلتر ماسکه کننده محو بودن را فعال کنید. در مورد سوژهی مورد عکاسی شما یعنی پرتره و معماری و طبیعت خواهید دید با تغییر دادن اعداد، وضوح تصویر شما باز هم بهتر خواهد شد. در فتوشاپ آدوب با انتخاب لاب-کالر و فشار دکمه وضوح بیشتر رنگها را خواهید دید و اگر باز فیلتر ماسکه کننده محو بودن را فشار دهید و با رسیدن به حداکثر وضوح مورد نظر خودتان آر جی بی کالر را انتخاب کنید. نوشته مسعود معصومی
موضوعات مرتبط: آموزش عکاسی برچسبها: تکنیکهای عکاسی, نقاشی پدر عکاسی [ چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱۰:۵۷ ق.ظ ] [ آرمان ]
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |